من در این بحث، به بخشی از عوامل مؤثر در موفقیت هر بنگاه اقتصادی اشاره میکنم. دنیای امروز دنیای تغییرات باسرعت بسیار بالا است. با نگاهی به اطراف میتوان تحولات اتفاق افتاده را مشاهده کرد. به عنوان مثال، نظامهای ارتباطاتی در گذشته چگونه بوده و اکنون به چه مرحلهای رسیده است. روزگاری برای تماس از پست، تلگراف، تلکس و فاکس استفاده میکردند که حالا به موبایل، تلفنهای ماهوارهای و پستالکترونیکی تبدیل شده است و مثالهای دیگری از این دست که در اطراف ما به فراوانی مشاهده میشود. در این دنیای پرشتاب، مدیرانی موفق خواهند بود که علاوه بر آیندهنگری، نگرشی جهانی داشته باشند که بسیاری این مسئله را عامل موفقیت میدانند.
در کارهایی که انجام دادهام به این نتیجه رسیدهام که انسان باید مدام در حال پویایی و حرکت رو به جلو باشد. من در سخنرانیهای خود شعاری داشتم و آن “دائماً حرکت کن و سعی کن جلوتر حرکت کنی” بود.
در گذشته، گاهی مزیت نسبی و بعداً مزیت رقابتی وجود داشت، اما اکنون دیگر امکان ندارد مزیت رقابتی را به تنهایی عامل موفقیت قلمداد گردد. در اين زمینه، به ابزارهای مکمل دیگری نیاز است و باید با شتابی بيشتر از دیگران حرکت کرد. در این بخش تجربهای را بیان میکنم.
چه در پتروشیمی، چه در کشتیرانی و یا سایر سازمانهایی که کار کردهام، قاعده خاصی را ملاک عمل قرار داده بودم که در همه جا صدق میکرد. من در همه بخشهایی که فعالیت میکردم معتقد بودم که بازار محصولات نباید صرفاً بازار داخلی باشد و با این دیدگاه سعی میکردم مدیران را به سمت نشانه رفتن بازارهای جهانی هدایت کنم. به اعتقاد من، تفاوت بازار جهانی و بازار داخلی تفاوت اقیانوس و حوض است. فضای یک حوض (بازار داخلی) محدود است، در حالیکه در یک اقیانوس (بازار جهانی) مسائل ناشناخته بسیاری وجود دارد که حضور در آن بازار موجب آشنایی بیشتر با آن مسائل پیچیده و ناشناخته میگردد. به همین دلیل، امروزه امر مهمی که میتواند در موفقیت یک بنگاه اقتصادی مؤثر باشد موضوع افزایش سهم بازار است. قانون بسیار مهمی است که سهم بازاری که در دنیا در اختیار یک شرکت قرار میگیرد عامل رشد آن بنگاه اقتصادی است. با این نگاه وقتی کارخانهای با ظرفیت ۵۰ هزارتن طراحی میکنید ممکن است تنها پاسخگوی نیاز بازار داخل باشد، اما وقتی ظرفیت تولید همان محصول به ۵۰۰ هزار تن رسید، ۵۰ هزار تن در داخل مصرف و بقیه بايد به خارج صادر شود که موجب اتصال سازمان به بازار جهانی خواهد شد. پولی که در بازار جهانی به دست میآید در واقع همان ارزی است که مملکت ما به آن نیاز بسیار دارد. نگاه من این بود که به جای مصرف ارز، برای کشور ارز خلق کنیم و به جای اینکه ارز مورد نیاز فلان پروژه را از دولت بگیریم و خود را سربار دولت کنیم، کاری کنیم که یار دولت باشیم. حرکت در این مسیر کار آسانی نیست، بازار جهانی قواعد خاص خود را داراست. آنجا دیگر کسی سفارش و توصیه محصول شما را نخواهد کرد، چون محصول میبایست بتواند خود را از نظر استاندارد، کیفیت و خدمات قبل، حین و پس از فروش به خوبی معرفی کند.
این نگاه موجب شد در دو واحد پتروشیمی که در ایجاد آنها نقش داشتم، با توجه به عدم امکان جذب محصول در بازار داخل بتوانیم صادرات انجام داده، ارز وارد کشور کنیم و به مرور کار را توسعه دهیم. در کشتیرانی که یک شرکت خدماتی است نيز همین جهتگیری را داشتم. بههرحال، نگاه یک شرکت دولتی معمولاً به بازار داخلی معطوف است که کشتیرانی هم از این قاعده مستثنی نبود. البته در این زمینه اعتقاد دارم که موفقیتهای مدیر در یک شرکت درواقع نتیجه و ثمر راههای پیموده شده توسط مدیران قبلی نیز است. در کشتیرانی نیز من همان راه و سیاست مدیران قبلی را با اعمال اصلاحات و تغییرات سازگار با بازار بینالمللی ادامه دادم.
در کشتیرانی، از همان ابتدای کار شعار “بازار جهانی، بازار هدف” را ملاک حرکت خود قرار دادیم. در ابتدای کار، عمده فعالیت کشتیرانی محدود به حمل بار به سوی ایران بود. در آن زمان، درآمد، سود، بهرهوری و سهم بازار بینالمللی را مشخص کردیم. پس از ۵ سال فعالیت در کشتیرانی و در هنگام ترک آن در کنار یک گروه ۷۰۰۰ نفری توفیقات بسیاری به دست آوردیم. به عنوان مثال، میزان ۶ درصدی فعالیت بینالمللی ما با ۱۰ برابر افزایش به ۶۰ درصد رسید که من آن را یک جهش بسیار بلند میدانم. همچنین افزایش درآمد و سودآوری و سهم بازارها موجب تغییر نگاه و داوری دنیا نسبت به شرکت ما شد. به همه این توفیقات حساسیت ویژهای داشتهام و جزو توصیههای همیشگی من به تمام مدیران، کار گروهی و هدفمند است و اینکه به تنهائی موفق نخواهند شد.
مورد دیگری که موجب موفقیت میشود داشتن و یا تدوین و اجرای استراتژی بنیادین است که استراتژی ما همان “بازار جهانی، بازار هدف” بود. حالا برای موفقیت در بازارهای جهانی باید کارهای ویژهای انجام میگرفت، زیرا رقبای ما بسیار هوشمند بودند، تجهیزات بسیار بهتری نسبت به تجهیزات ما در اختیار داشتتد و دارای منابع ارزی و بانکی بیشتری بودند که به همین دلیل درجة ریسک آنها از لحاظ نرخ سود بهره و غیره خیلی پایینتر از ما بود و آسانتر از ما می توانستند منابع مالی را برای توسعه ناوگان خود -با توجه به محدودیتهای سیاسی و اقتصادی ما در دنیا- در اختیار بگیرند. رقابت با این رقبا با شرایط مذکور و نیز پیشینة طولانی در زمینۀ کار علمی و حرفهای توسط آنها کار آسانی نبود. به نظر میآید داشتن این نگاه جهانی و خواستن برای جلوتر بودن از رقبا موجب طراحی یک استراتژی عملیاتی شد که بخشی از آن کار دسته جمعی و بخشی دیگر آموزش بود، زیرا هر چه دانش همکاران افزوده میشد، امکان رقابت با رقبا نیز افزایش پیدا میکرد.
سه رکن اصلی توسعه هر کشور یا بنگاه اقتصادی: دانش، مهارت و تجربه است. این سه رکن در هر بنگاه اقتصادی ثبات ایجاد می کند. دانش موجب رقابت آسانتر، مهارت موجب راهبری بهتر و تجربه نیز در زمان وقوع حوادث و مسائل غیرمترقبه موجب حفظ آرامش و غلبه بر شرایط پیشآمده و یا موجب آیندهنگری و برنامهریزی در جهت حل بحرانها خواهد گردید. بنابراین، عوامل موفقیت ما در این مسیر توجه بسیار ویژه به دانشآموزی، مهارتاندوزی و یادگیری تجربيات ديگران است. ندانستن یک موضوع اصلاً اهمیت ندارد، بلکه مهم آگاهی بر این ندانستن و حرکت در جهت یادگیری است. نباید از یادگیری حتی از خارجیها خجالت کشید، بلکه اقدام به یادگیری موجب روشن تر شدن مسیر حرکت خواهد شد. باید توجه داشته باشیم که هیچکدام از این عوامل به تنهایی موجب موفقیت نخواهد شد، بلکه استفاده و حرکت توأمان در این سه مسیر موجب حصول نتایج میشود. به نظر برخی، فقط داشتن علم و مهارت موجب موفقیت خواهد شد، در حالیکه اصلاً اینگونه نیست و عدم وجود هر یک از سه مورد یادشده باعث ایجاد ناکامی میگردد. در این ارتباط، میتوان رانندگی را مثال زد. وقتی شخصی گواهینامه رانندگی دریافت میکند هنوز تجربه و مهارت لازم را به دست نیاورده و فقط علم رانندگی را یاد گرفته است که به مرور زمان و با تمرین میتواند مهارت را نیز کسب کند و پس از به دست آوردن تجربة رانندگی در شرایط مختلف عملی و استفاده از این سه عامل میتوان آن شخص را یک راننده کامل دانست.
تجربه به فرمایش امام علی (ع) صیقل انسان است، یعنی اگر هرکس تجربة لازم را کسب کند مانند الماس صیقلخورده خواهد درخشید. این فرمایش مولا که “بهترین همتها، بزرگترین آنهاست” همیشه راهنمای زندگی من است. ما باید همیشه ایدههای بزرگ در ذهن داشته و هدفهای بزرگ برای خودمان ترسیم نماییم و تلاش کنیم تا به آن اهداف دست بیابیم. بنابراین، مطلبی که به عنوان تجربه بیان میکنم همین نکته است که باید با یک نگاه راهبردی حرکت کنیم و هدفهای بزرگ داشته باشیم و برنامههای عملیاتی برای آن طراحی کنیم. باید ابزارهای نرمافزاری و سختافزاری مناسب را طراحی و در مسیر صحیح هدایت کرد. باید سازماندهی را درست و فرآیندهای کاری را اصلاح کرده، از امکانات روز دنیا (ارتباطات بههنگام) استفاده کرد. این عوامل در قالب مدیریت اجرایی و حرفهای شکل میگیرد تا بتوان از منابع انسانی و سایر ابزارهای دراختیار، بیشترین بهرهوری را کسب کرد.
بنابراین، در بحث نگاه راهبردی (بازار جهانی)، روی افراد و سختافزار (ناوگان) کار کردیم و با کمک همین گروه (منابع انسانی ارزشمند، ماهر و باتجربه) و زنده کردن نگاه راهبردی در آنها و سپس سازماندهی مناسب و ایجاد شبکة جهانی برای ارتباط با همه دنیا توانستیم به موفقیت نائل شویم. شعار ما این بود که اگر رقبا خدمات خوبی به مشتری عرضه میکنند، ما نباید از آنها عقب بمانیم و باید خود را به آنها برسانیم. به عنوان مثال، دیگر لازم نیست برای انعقاد قرارداد به سفرهای طولانی دست بزنیم، بلکه میتوانیم به کمک شبکه با تمام دنیا ارتباط داشته باشیم و خدماتمان را معرفی و عرضه کنیم. ایجاد این شبکه زمانی برای ما مانند خواب و رؤیا بود، ولی با تلاش دستهجمعی سهساله موفق به راهاندازی آن که هم کارآمدی و هم روزآمدی داشت، شدیم. اکنون از هر کشوری میتوانند به سایت ما مراجعه و محل بار خود را روی کشتی رزرو و قیمت را هماهنگ و تأیید کنند و تا زمان رسیدن بار به مقصد دائماً از وضعیت بار خود آگاه شوند. بنابراین، به کارگیری تمامی این عوامل در کنار هم باعث ایجاد و شکلگیری این موفقیتها شده است.
مسئلة مهم دیگر ایجاد روحیه اعتماد به نفس در میان همکاران بود که به نظر من هیچ قیمتی برای آن نمیتوان در نظر گرفت. اینکه مدیران ما بدون ترس و واهمه و با اعتماد به نفس و به درستی آن را به سرانجام رسانند، بسیار مهم و باارزش است.
مورد بعدی، رضایت مشتری است. در این زمینه، به همکاران خود میگفتم که ما فراتر از این قضیه باید خود را وقف مشتری و موفقیت وی کنیم که یک پله بالاتر از رضایت مشتری است. این کار شاید ساده به نظر آید، اما معتقدم فلسفة کارهاست که انسان را موفق و شرکت را ماندگار میکند. وقتی مشتری این موضوع را درک کند، راحتتر میتوان نظر او را جلب کرد؛ زیرا قیمت و کیفیت همیشه مد نظر مشتری است و در کنار اعتمادسازی، آرامش را درک میکند. در این زمینه، حتی پا را فراتر نهادیم و بحث بهترین بودن ناوگان را در دنیا مطرح کردیم. اعتقاد به بهترین شدن و بهترین بودن باعث تلاش بیشتر گردید. هنگامی که این موضوع میان همه افراد نهادینه شود و اعتقاد کامل پیدا کنند، خود به خود باعث ایجاد حساسیت نسبت به کار و سعی در بهتر انجام دادن کارها میشود.
ما صرفاً به کنترل هزینه معتقد نبودیم، بلکه به مدیریت هزینه اعتقاد داشتیم. چون گاهی برای به دست آوردن هدف و نتیجه بزرگتر باید هزینه کرد، زیرا مدیریت هزینه یعنی جلوگیری از هزینههای تحمیلی بیشتر. بنابراین، اهداف بزرگ، ایدههای متعالیتر و نگاههای عمیقتر به موضوعات میتواند موجب نیل به موفقیت گردد.
لازم میدانم اضافه کنم که در حین پیشرفت در کار، شعار بهتری پیدا کردیم. در این مسیر تکاملی، این سؤال مطرح میشد که برای چه میخواهیم بهترین شویم و پاسخ این پرسش “تلاش برای فردایی بهتر” بود. این موضوع کاملاً در دنیا جا افتاده که قصد ما از خدمتی که انجام میدهیم تنها برای هموطنان خودمان نیست، بلکه باید برای همه همنوعان خود که در دنیا زندگی میکنند تلاش کنیم. وقتی نگاه شما جهانی باشد، خدمت به بشریت را ملاک قرار میدهید و طبیعتاً مردم کشور خودتان نیز در اولویت ویژهای قرار میگیرند. ما این موضوعات را جزو ارزشهای سازمانی خود قرار دادیم و همین موضوعات موجب شد که همکاران با عشق و علاقه فراوان کار کنند و فکر نکنند که صبح به محل کار آمده و عصر هم به منزل بروند فقط برای اینکه حقوق بگیرند. کوشیدیم این تفکر و احساس را زنده کنیم و به آنها گفتیم که شما برای هدفی متعالیتر از کسب معشیت کار میکنید و آن خدمت به بشریت است و سعی کردیم افراد به آن اعتقاد کامل پیدا کنند. در همه جاهایی که فعالیت کردهام، این فلسفه مد نظرم بوده است.
نکتة آخر اینکه همیشه مثبت و بزرگ بیندیشیم و هیچگاه خسته نشویم. موضوعی که همیشه به آن اعتقاد داشتم این بود که حق نداریم خسته شویم و کارهایی خیلی بزرگ در دنیا هست که میتوانیم انجام دهیم و نباید خود را درگیر مسائل کوچک کنیم: ((خدمت به بشریت از راه بهترین شدن)) .