علاقهمندم تجربة خود را در ارتباط با مسائل فرهنگی مناطق کردنشین غرب کشور بیان کنم. این منطقه شامل جنوب آذربایجان غربی با مرکزیت مهاباد و عمدتاً شهرهای پیرانشهر و بوکان، استان کردستان با مرکزیت سنندج و شمال کرمانشاه با محوریت پاوه و جوانرود است که در مجموع حدود ۲۰ شهر را تشکیل میهند و اکثر جمعیت آن اهل تسنناند.
با مطالعة تاریخ انقلاب و پس از آن متوجه میشویم که پس از انقلاب اسلامی یک توطئه بزرگ درکردستان همراه با گنبد، بلوچستان و خوزستان رخ داد که بزرگترین توطئه در کردستان بود. با توجه به زمینههای سیاسی کردستان در زمان گذشته و بحث پایتختی مهاباد به عنوان پایتخت دموکراتها در قبل از انقلاب، زمینهای برای تلاش افراد وابسته جهت تجزیهطلبی در آنجا وجود داشت. پس از انقلاب و با آغاز توطئهها، زمزمههای تجزیهطلبی در آنجا پدید آمد که بخشی متکی بر تمایلات حقجویانه مردم داشت که میتوانست منحرف شود. مسائل دشواری در کردستان به وجود آمد و تقریباً سه استان را در کشور با چالش جدی روبهرو کرد. عدة محدودی میکوشیدند با بهرهگیری از چالش ایجادشده، دولت و مردم را مقابل هم قرار دهند و شرایطی را به وجود آورند که کردها احساس کنند که دولت مرکزی مخالف آنها است. موفقیت ضدانقلاب در آن منطقه این بود که اقدامات و تحریکاتی را انجام میداد و سپس پشت مردم پنهان میشد، بنابراین وقتی نیروهای دولتی وارد عمل میشدند و احتمالاً مردم آسیب میدیدند، ضدانقلاب به مردم میگفت که دولت خانههای شما را ویران و بچههایتان را اعدام میکند و مشکلاتی را به وجود میآورد که روز به روز هم بیشتر میشد. در آن زمان، گروههای زیادی در منطقه وجود داشت و افرادی نیزکشته شدند. گاهی نیز بچههای دبیرستانی در عملیات مسلحانه شرکت میکردند که دستگیر میشدند و از آنها بمب، نارنجک و مین به دست میآمد.
بههرحال، از همان زمان و از سال ۱۳۶۱ با توجه به آگاهیمان ازآن سرزمین، تشخیص این بود که راهحل مسئله درآن منطقه سیاسی نیست، بلکه فرهنگی است و لذا برخی مسئولان را متقاعد کردیم تا به آنجا رفته، مجموعهای از کارهای فرهنگی را انجام دهیم. در سال ۱۳۶۱، با آقای شرعی که معاونت امور اجتماعی استانها (دفتر تبلیغات و سازمان تبلیغات) را بر عهده داشت، آشنا شدم و پس از صحبت با وی و دریافت یک دستگاه خودروی لندروور، به همراه دو نفر از دوستان به سمت مهاباد حرکت کردیم. در ابتدای کار در مهاباد، هیچ زمینة حضوری در جمع مردم نداشتیم و البته هیچ محدودیتی نیز نداشتیم. برای آغاز کار فرهنگی به این نتیجه رسیدیم که بهترین کار در آنجا استفاده از نهضت سوادآموزی است. با یکی از کارمندان نهضت سواد آموزی ارتباط برقرارکرده، به وی گفتیم ما از طریق شما اطلاعیهای را با عنوان نهضت سوادآموزی منتشر و پس ازآن، شروع به برقراری ارتباط شخصی با مردم میکنیم.
برای این ایجاد ارتباط مطالعات بسیاری انجام شد. در این زمینه، حتی با مرحوم آیتالله مرعشی نجفی در قم مشورت کردیم و پس از بیان موضوع از ایشان پرسیدیم که در آنجا چه کاری باید انجام دهیم تا موفق شویم و چه نوع مدیریتی را باید داشته باشیم که ایشان پاسخ دادند: از زمینههای ابراز احسان به مردم استفاده کنید. زیاد برای مردم حرف نزنید و سخنرانی نکنید، اما تا میتوانید احسان و نیکوکاری داشته باشید تا در این مسیر مردم متوجه شوند که اگر احسان و نیکوکاریای هم صورت میگیرد به خاطر این است که این کارها از آموزههای حضرت امام صادق (ع) بوده است. این کار اثر فرهنگی خود را خواهد داشت. بعد تأکید کردند که انسانها بنده احسان و نیکیاند.
در همین زمینه، خدمت آیتالله مشکینی نیز رفتم که ایشان نیز بر موضوع صداقت تأکید داشتند و گفتند که مردم نباید احساس کنند که شما غیر از آنها هستید. شهید کردستان، بروجردی هم میگفت مادامیکه شما از این لباس کردی خوشتان نیاید و آن را نپوشید، نمیتوانید خدمتگزار باشید و کار موفقی در کردستان انجام دهید.
اینها آموزههای مربوط به بزرگان است که ما راز موفقیت در کار فرهنگی در استان کردستان را از آنها آموختیم. پس مبنای کارمان را بر احسان و نیکوکاری با مخاطبان و ایجاد ارتباط همراه با شکیبایی قرار دادیم و اجرای طرح را در دبیرستانها آغاز نمودیم. فضای دبیرستانهای آنجا در آن زمان تحت تأثیر تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی بود تا جایی که در برخی مدارس صبحها دانشآموزان شعار کوموله و دموکرات را میخواندند و هیچ اثری از جمهوری اسلامی در آنجا وجود نداشت. طبیعتاً گروه ما میکوشید انعطاف لازم را در برخورد با این مسائل نشان دهد. ما کوشیدیم گروهی را به مردم معرفی کنیم که واقعاً قصد کار فرهنگی و خیر داشتند، حتی در زمینة کمک به زندانیانشان به آنها کمک کردیم و یا در ارتباط با مشکلاتشان با ادارات دولتی مانند فرمانداری واسطه میشدیم، چون اعتقاد داشتیم که این کار فرهنگی باید انجام شود.
من در زمان حضورم در کردستان، ۶ ماه تمام بر روی همة بخشهای استان کردستان روزی ۱۷ تا ۱۸ ساعت مطالعه میکردم که درنهایت، طرحی را با نام “طرح تبلیغات مناطق کردنشین غرب کشور” آماده نمودم. اما برای اینکه هم نام طرح کوتاهتر شود و هم ایجاد حساسیت نکند، عنوانش را به”طرح ستاد تبلیغ منطقة ۲ کشور” تغییر دادم. در این طرح جامع، تمام اهداف، راهبردها و برنامهها روشن و زمانبندی شده بود. این طرح را به آیتالله جنتی که رئیس وقت سازمان تبلیغات بود، ارائه کردم و وی ضمن تأییدش اعلام کرد که سازمان تبلیغات به تنهایی نمیتواند آن را اجرا کند. اما از آنجا که انگیزه و اشتیاق مرا برای اجرای طرح دیده بود، با آن موافقت کرد.
سپس آقای جنتی موضوع را با آقای هاشمی رفسنجانی در میان گذاشت و آقای هاشمی هم هماهنگیهای لازم را انجام داد تا طرح به سمع و نظر حضرت آیتالله خامنهای که عهدهدار ریاست جمهوری بودند، برسد. ایشان هم طرح را پسندیدند و گفتند که طرح خوب و جامعی است. قرار شد این طرح در شورایعالی دفاع نیز مطرح شود که مجدداً آن را برای شورایعالی دفاع بازنویسی کردیم. به این ترتیب، طرح خیلی سریع به تصویب رسید و بودجه آن تصویب شد و طی حکمی بنده مسئول اجرای طرح تبلیغات مناطق کردنشین غرب کشور شدم.
در ابتدا، نفرات، سازوکار و مجموعههای مختلف را جذب و ایجاد کردیم. پس از آن، با مشورت با مجموعهها، طرحهای فرعی خوبی اجرا شد. مثلاً طرح کتابسراهای زنجیرهای را شروع کردیم و حدود ۲۰ کتابسرای زنجیرهای در همة مناطق کردنشین ایجاد کردیم. سپس برای تهیة کتابها کمیتهای تشکیل شد و کتابهای مناسب خریداری و به کتابسراها منتقل گردید. وحدت، اساسیترین بحث در کار ما بود و همة کارها را بر مبنای آن انجام میدادیم. ما با هرگونه کاری که تفرقه ایجاد میکرد، مخالف بودیم. در این زمینه، کلیة کارهای خود را از بستر مساجد و با کمک و همکاری روحانیون آغاز کردیم. کلاسهایی دایر شد که مدرسان آن همان روحانیون مساجد بودند و ما به این ترتیب یکی از ارکان مهم مدیریت که جلب اعتماد عمومی است را به دست آوردیم.
ما کارمان را از کار فرهنگیای که مردم با آن همراه بودند آغاز و برای آن از نهضت سوادآموزی استفاده کردیم. برای تربیت مربی قرآن از پایه، شرایط مناسبی را فراهم کردیم. چون در آن زمان ارتباط آن مناطق با دولت مرکزی قطع بود، جوانانی که هم میخواستند خود را به دولت مرکزی نشان دهند و هم برای خود کاری دست و پا کنند، از این طرح تربیت مربی استقبال کردند. در خلال این کلاسها، کلاسهای دیگری نیز برگزار میشد و از معلمان و مربیان منطقه برای تدریس دعوت شده بود و کلاسها در مساجد تشکیل میشد و همه تقریباً بومی بودند، به این ترتیب، توانستیم اعتماد مردم را جلب کنیم. این موضوع به قدری نمود داشت که ما همیشه بدون سلاح و در همة ساعات شبانهروز به امور رسیدگی میکردیم و مشکلی هم پیش نمیآمد. ما با مردم ارتباط داشتیم و به خانههای آنها میرفتیم و آنها هم به خانههای ما میآمدند و رابطه به قدری صمیمی شده بود که هماکنون هم مادران و پدران بعضی دوستان در مهاباد و سردشت مرا به اسم کوچک صدا میزنند. با این روشها، توانستیم واحدهای سازمان تبلیغات را گسترش دهیم.
کار دیگر ما ایجاد خانههای شکوفه در پارکهای آن مناطق بود. در این خانهها به کودکان کتاب میدادند. اقدام دیگر ایجاد ۱۲ سینمای سیار بود که به همة روستاها میرفتند و فیلم نمایش میدادند. بههرحال، با انجام چنین کارهایی توانستیم مقداری فضا را تلطیف کنیم. همزمان با این کارها و از آنجا که ما طلبه و روحانی بودیم، به ادارات دولتی و پادگانها میرفتیم و این فکر را میان آنها جا میانداختیم که میان مردم عادی و گروه محدود ضدانقلاب تفاوت وجود دارد و نباید همه را با یک چشم نگاه کرد. به این ترتیب، توانستیم فاصله میان دولت و مردم را کاهش دهیم و اقدامات ما نقش بسیار مهمی در تبیین نگاه و موضعگیریهای دولت نسبت به منطقه داشت، مثلاً اگر چند پاسدار و مسئول هم کشته میشدند، دولت میدانست اینها را ضدانقلاب کشته است و مردم عادی با این برخوردها موافق نیستند. با گذشت ۲۴ سال از آن زمان و تغییرات بسیاری که در شرایط و سیاستها صورت گرفته، هنوز مجموعهای که در آن منطقه بنیان گذاشته شد، جزو قویترین سازمانهایی است که در حال فعالیت است.
حاصل این کارها تربیت نسلها است. به عنوان مثال، برای پیشرفت طرح، دانشسراها را تحت پوشش قرار داده بودیم. ایجاد دبیرستانهای شبانهروزی با تشویق و کمک نیکوکاران نیز از دیگر اقدامات ما بود. من از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷ مسئول اجرای این طرح بودم و پس از من، حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای سید محمد موسوی عهدهدار این مسئولیت شد. برای افراد پس از خودم هم منشوری از اقداماتی که باید انجام شود و یک برنامة تشکیلاتی که خطوط اصلی، سیاستها و روشهای اجرای کار و نحوة برخورد با مردم در آن ذکر شده بود، برای استمرار طرح تهیه کردم. در کردستان با انجام یک کار تحقیقاتی دریافتیم که فرهنگ کرد، فرهنگ شادمانی و نشاط است. پی بردن به این مسئله بسیار مهم بود. ما تحلیلی راجع به اسامی کردی داشتیم؛ به عنوان مثال، “بوکان” به معنای عروس است و یا اینکه اکثر اسامی دخترانه، نام زیباترین گلهایند و یا شکل و رنگ لباسهای آنان نشاندهندة این موضوع است که فرهنگ کرد، فرهنگ نشاط است. مردم کردستان فوقالعاده عاطفیاند و انسان عاطفی اگر بیدلیل آزرده شود، بالطبع دچار سوءتفاهم و خشونت میشود. پس باید با انسان عاطفی با زبان عاطفی برخورد کرد و این کلیدیترین نکتة مدیریتی در کار فرهنگی ما در کردستان بود. به عنوان مثال، شبی یکی از همکارانم تا پاسی از شب به محل سکونتش بازنگشت. با توجه به شرایط امنیتی بسیار سختی که وجود داشت، تا ظهر فردای آن روز هر جایی را که میدانستیم به دنبال وی جستوجو کردیم، اما نتوانستیم او را پیدا کنیم. پس از آنکه مراجعت کرد، علت تأخیرش را پرسیدیم که پاسخ داد در یکی از محلات مهاباد تعدادی کوموله و دموکرات قصد گروگان گرفتن وی را داشتند که در همان موقع بر سر این موضوع میان آن دو گروه نزاعی رخ داد. در همین اثنا، شخصی از پشت سر وی را فراری داده و به خانهاش برده بود. دوست ما گفت همة این مساعدتها به خاطر کمکی بود که وی به آن فرد کرده بود، زمانی که به دلیل تمام شدن بنزین ماشینش در کنار جاده متوقف بود، دوست ما ۲ لیتر بنزین به وی داده بود. در زمان گروگانگیری، آن فرد همکار ما را شناخته و وی را نجات داده بود.
حاصل این کار فرهنگی موفقیت بر مبنای تکیه بر عواطف، صداقت و احسان بود. در آن زمان، بسیار تأکید داشتم که برای انجام کار فرهنگی مجری نیز باید فرهنگی باشد. در هر جایی که بخواهیم مدیریت موفقی داشته باشیم، باید هر کسی در جای مناسب خود قرار گیرد و به کار فرهنگی نیز عشق بورزد.