همه‌ی نوشته‌های adminkm-oh

تحول از تفکر خطی، به قرار گرفتن در آستانه تفکر سیستمی عباس شعری مقدم، مدیرعامل اسبق شرکت ملی صنایع پتروشیمی

اولین تجربه من در زمینه مدیریت مربوط به سی و هفت سال پیش است، وقتی به عنوان کارآموز وارد صنعت پتروشیمی شدم تا برای سرپرستی اداره تعمیرات برق کارخانجات کود شیمیایی شیراز آماده شوم، در آن روزها، داشتن تفوق بر دیگران در زمینه کارشناسی، اولین شرط لازم برای احراز مقام سرپرستی بود، از این رو، با پوشیدن لباس کار و کار کردن در کنار کارگران و تکنیسین‌ها، خیلی زود با آن‌ها صمیمی شدم و آن‌ها نیز به تدریج با محک زدن توانمندی‌های من در رفع بعضی از عیوب پیچیده دستگاه‌ها، مرا به عنوان رئیس پذیرا شدند.

آن روزها چیزی از فنون سرپرستی نمی دانستم. خوشبختانه، دو سال بعد در یک برنامه آموزشی پنج‌روزه، تحت عنوان ((اصول سرپرستی)) شرکت کردم که برایم بسیار مفید و راه‌گشا بود. البته در اداره امور از خصوصیات شخصی خود نیز بهره می‌جستم و با تفویض اختیار و اعتماد به همکاران، امور محوله را انجام می‌دادم.

اینک که به گذشته می‌نگرم، می‌بینم که در آن روزها پنج وظیفه مدیریت، نقش بسیار کم‌رنگی در فعالیت‌های روزمره مسئولان داشت و ابزارهای برنامه‌ریزی عملیاتی نظیر CPM[1] و نمودار گانت و مانند آن که امروزه از ابزارهای بسیار رایج، مدیریت است، اصلاً مورد توجه نبود. حتی برنامه‌ریزی تعمیرات اساسی مجتمع کود شیمیایی شیراز نیز بسیار مقدماتی و تا حدی غیرعلمی انجام می‌شد.

در آن زمان، سرپرست خوب کسی بود که دوشادوش همکارانش در انجام امور جاری شرکت و در هنگام رفع مشکلات فنی، افراد تیم خود را کمک می‌کرد. کارکنان هم همین‌قدر که حضور رئیس را در کنار خود احساس می‌کردند، راضی و خوشحال و مدیران رده بالا هم از این بابت دلخوش بودند و مرا هم به خاطر داشتن این خصوصیات تحسین می‌کردند. هیچ‌کس از مدیریت، انتظاری غیر از این نداشت و چیزی که مطرح نبود، انجام وظایف پنجگانه مدیران بود و هر کسی که غیر از این عمل می‌کرد به پشت میزنشینی متهم می‌شد. این وضعیت همچنان ادامه داشت و من هم با همین سبک و سیاق پله‌های ترقی را یکایک طی کردم و چند سالی را در سمت‌های رئیس تعمیرات برق و ابزار دقیق و درنهایت رئیس مهندسی برق و ابزار دقیق مجتمع کود شیمیایی شیراز که بعداً به مجتمع پتروشیمی شیراز تغییر نام یافت، سپری کردم.

از ۱۳۵۴، به مدت سه سال در سمت مهندس ارشد پروژه در خارج از کشور خدمت کردم که کلاً یک وظیفه کارشناسی بود و چیزی بر تجربه عملی مدیریتی من نیافزود ولی در این مدت متوجه شدم که سبک مدیریت اروپایی‌ها کاملاً با سبک مدیران ایرانی تفاوت دارد. می‌دیدم مدیران خارجی چگونه غیرمتمرکز و نظام‌مند عمل می‌کنند و از دخالت در امور کارشناسی پرهیز می‌نمایند، درحالی‌که در مدیران ایرانی چنین خصوصیاتی موجود نبود. شاید بتوان گفت سبک مدیریت آن دوران بیشتر به مدیریت دستوری شباهت داشت. در این سبک که سطوح پایین‌تر دخالتی در امر مدیریت بالا ندارند، کمال مطلوب آن است که آن‌ها فقط کارشناسان خوبی باشند و اطلاعات خود را به طور موردی و حسب درخواست برای تصمیم‌گیری در اختیار مدیر مربوطه قرار دهند.

در شرکت خارجی که در ارتباط با آن پروژه با گروه ایرانی همکاری می‌کرد، توانمندی هر یک از افراد، از نظر کارشناسی، از کارکنان ایرانی خود بیشتر نبود، ولی توانایی جمعی آن‌ها به‌مراتب بالاتر از توانایی جمعی ایرانی‌ها بود؛ زیرا بسیاری از فعالیت‌هاشان نظام‌مند و تنظیم‌شده بود و برای انجام هر کاری روش مشخصی را تدوین و مستند کرده بودند و به‌کار می‌گرفتند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ۱۳۵۸، تعداد زیادی از مدیران مجرب به دلیل وابستگی به رژیم سابق کنار گذارده شدند و جوان‌هایی مانند من که بهره اندکی از دانش مدیریت داشتند، در عرصه مدیریت بالای کشور از جمله مجتمع پتروشیمی شیراز مسئول شدند و طبیعتاً همان راهی را طی کردند که می‌شناختند و روشی را به کار بستند که آموخته بودند؛ یعنی غافل شدن از کارهای اصولی مدیریت و مداخله در امور کارشناسی و تخصصی که دیگران هم توانایی انجام آن‌را داشتند.

در اردیبهشت ۱۳۶۲، در آستانه چهل سالگی و در حالی‌که آشنایی کاملی از فنون مدیریت نداشتم، مکلف به پذیرش سمت مدیریت فنی شرکت ملی صنایع پتروشیمی شدم. پس از شروع به کار در این سمت که یکی از سطوح عالی مدیریت در شرکت ملی صنایع پتروشیمی است، اولین سؤالی که به ذهنم خطور کرد این بود که یک مدیر چه تکالیفی بر عهده دارد و چه اقداماتی را باید انجام دهد که دیگران انجام نمی‌دهند؟

این دومین بار در زندگی حرفه‌ایم بود که حس می‌کردم آمادگی پذیرش مسئولیتی که به من سپرده شده است را ندارم، زیرا آموزش‌های لازم را ندیده و مهارت‌های مورد نیاز را به دست نیاورده بودم. ( اولین بار، در ۱۳۵۰ بود که بدون آمادگی کامل و برای هموار کردن راه ارتقای رئیس خود، حاضر به پذیرش مسئولیت او شدم).

در جست‌وجوی پاسخ سؤالاتم، شرح وظایف مدیر فنی را که از قبل تدوین شده بود، مطالعه کردم؛ ولی اطلاعاتی که راه‌گشا باشد در آن نیافتم. ازاین‌رو، تنها کاری که به آن می‌پرداختم سرکشی به طرح‌های در دست اجرا و گه‌گاه شرکت در جلسات هیئت مدیره بود. می‌توانم بگویم که اگر نبود نقش میانجیگرانه‌ای که گه‌گاه میان گروه‌هایی با خطوط فکری مختلف ایفا می‌کردم و بعضاً جلوی پاره‌ای از تندروی‌ها را می‌گرفتم، یا نظرهای کارشناسانه‌ای که در هیئت مدیره که اعضای آن عمدتاً کم‌تجربه‌تر از من بودند می‌دادم، دیگر چندان نقش مؤثری نداشتم. لذا از وظیفه‌ای که بر عهده گرفته بودم، چندان راضی و خوشحال نبودم.

در ۱۳۶۷، با پایان یافتن جنگ و روی کار آمدن دولت جدید، کار سازندگی شروع شد و سیاست‌های مدیریت بالای پتروشیمی نیز تغییر کرد. سیاست‌های متمرکز دوران جنگ کنار گذارده شد و در اولین قدم، با اجرای نظام غیرمتمرکز، مدیران زیرمجموعه، از قید و بندهای نظام متمرکز آزاد شدند و مسئولیت‌ها با اختیارات کافی به آن‌ها سپرده شد. به این ترتیب، مدیریت ارشد، وقت خود را بیشتر صرف سیاست‌گذاری‌های کلان و رفع موانعی می‌کرد که دیگران از انجام آن عاجز بودند. در این مرحله بود که نقش متفاوتی از مدیریت در برابرم ظاهر شد. دیدم مدیران می‌توانند کاری را انجام دهند که دیگران یا نمی‌توانند انجام دهند و یا امکان انجام آن را ندارند، با به ‌کار بردن این الگوها، کم‌کم مدیریت برایم جذاب‌تر می‌نمود، زیرا می‌دیدم که می‌توانم منشأ خدماتی مؤثر در مجموعه باشم.

در ۱۳۷۲، یک دوره یک ساله مدیریت تولید را در سازمان مدیریت صنعتی گذراندم که تحول قابل‌توجهی در تفکرات مدیریتی من ایجاد کرد. با پذیرش مسئولیت اداره شرکت سهامی پتروشیمی بندرامام این امکان را یافتم تا آموخته‌هایم را به‌صورت آزمایشی به اجرا درآورم و از اینکه می‌دیدم بازخورد ناشی از اجرای آن‌ها مثبت است خوشحال بودم.

در شروع کارم در شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام و در اولین گام، با کمک امور سازمانی شرکت ملی صنایع پتروشیمی به سازماندهی پرداختم و با سازمانی سنتی که آمیزه‌ای از ساختار وظیفه‌ای و بخشی داشت کار را شروع کردم و اداره امور مجتمع را با اختیارات لازم به رئیس مجتمع منتخب سپردم و خود به اداره امور شرکت پرداختم، کاری که بعداً با دشواری‌هایی روبه‌رو شد؛ زیرا زیرمجموعه سازمان، به ساختار متمرکز قبلی عادت کرده بود و لذا اداره شرکت آن‌طور که انتظار داشتم به ‌سمت عدم تمرکز پیش نرفت. بعدها مشخص شد که علت آن عمدتاً در کافی نبودن اختیارات مالی مدیران در سطوح پایین‌تر بوده است.

به موجب آیین‌نامه‌های مالی موجود در وزارت نفت، اختیارات مالی مدیران عامل، متناسب با وسعت فعالیت آن‌ها نیست و تفاوتی نمی‌کند که فردی، مدیر عامل یک شرکت کوچک باشد یا یک شرکت بزرگ با فعالیتی چندین برابر، درهرحال طبق آئین‌نامه معاملات صنعت نفت مدیر عامل از یک سقف اختیارات ثابت برخوردار است که ممکن است برای اداره شرکت‌های کوچک‌تر کافی و حتی زیاد هم باشد ولی برای اداره شرکتی به وسعت پتروشیمی بندر امام بسیار ناکافی و اندک باشد. طبیعی است که وقتی بخشی از این اختیارات اندک به مدیران زیرمجموعه مدیر عامل واگذار می‌شود، آن‌ها نیز قادر به اداره امور محوله نباشند و ناگزیر شوند برای اتخاذ بسیاری از تصمیمات، به مدیریت بالای سازمان و از جمله    مدیر عامل و یا حتی هیئت مدیره شرکت مراجعه کنند که این خود حجم بسیار زیادی از کار را در حوزه مدیریت عامل و هیئت مدیره متمرکز می‌کند و در تقابل با فکر عدم تمرکز است.

از آنجا که درخواست اختیارات مالی بیشتر از نظر قانونی میسر نبود، لذا ناگزیر به تغییر ساختار بالای سازمان به ساختاری بخشی و متشکل از پنج شرکت فرعی و تفکیک وظایف اداره مجتمع میان آن‌ها شدیم.

البته استقرار عملیاتی این اندیشه چندان آسان نبود، زیرا با مقاومت بسیاری از مدیران و کارکنان نهادهای داخلی شرکت روبه‌رو شد ولی سرانجام پس از ۶ ماه گفت‌وگو و دو سال تمرین با یک سازمان مجازی، میان همه افراد ذی‌نفع اشتراک نظر حاصل شد و این طرح با موفقیت به اجرا در آمد که نتیجه بسیار‌مطلوب و غیرقابل انتظاری را عاید نمود.

اداره شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام که در ساختار سازمانی متمرکز قبلی یکی از دغدغه‌های مدیریت شرکت ملی صنایع پتروشیمی بود، اینک با ساختار بخشی و غیرمتمرکز فعلی خود و با برخورداری از محیطی رقابتی و با نشاط، دیگر به عنوان یک معضل قلمداد نمی‌گردد.

گفت‌وگو کردن و نگرش به موضوعات از منظر دیگران، به‌کار نبردن جبر و زور در اعمال تغییرات و تدریجی عمل کردن از دلایل موفقیت اصلاحات بالا بود که تجربه‌ای ارزشمند برای من به‌حساب می‌آمد.

همراه با اجرای اصلاحات یادشده، ایده نظام مشارکتی و صندوق پیشنهادها نیز در مجتمع پتروشیمی بندرامام به‌مورد اجرا گذاشته شد که نتیجه مطلوب و غیرقابل‌انتظاری را به بار آورد؛ به‌طوری‌که این شرکت در صنعت نفت پیشتاز شناخته شد. زیرا برای مدیریت شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام، تفکر و دادن پیشنهاد از طرف کارکنان ارزش به‌حساب می‌آید، بنابراین دادن پیشنهادهای با ارزش هدف اصلی است.

با این توفیقات، زمینه برای آزمون دیگر تجربه‌های مدیریتی در شرکت فراهم شده بود. واحدهای مختلف مجتمع یکی پس از دیگری به‌راحتی موفق به گرفتن گواهینامه مدیریت کیفیت ایزو ۹۰۰۲ شدند و با دریافت گواهینامه‌های دیگری مانند ایزو ۱۴۰۰۱ و ۱۸۰۰۱ OHSAS، زمینه برای گرفتن گواهینامه مدیریت یکپارچه نیز فراهم شد. یکی از شرکت‌های فرعی موفق به گرفتن گواهینامه [۲]IMS گردید و بقیه نیز بزودی این گواهینامه را کسب خواهند کرد. در مجتمع، حلقه‌های کنترل کیفیت شکل گرفت و مدیریت کیفیت نیز مورد توجه واقع شد.

شرکت در کلاس‌های متعدد مدیریت که از سال ۱۳۷۶ با تناوب بیشتری نسبت به سابق برگزار می‌شد و حضور در جلسات سخنرانی خانه مدیران در سازمان مدیریت صنعتی و مطالعه کتاب‌ها و نشریات مدیریتی، ذهنیت مرا با نظریه و ابزار مدیریت بیشتر آشنا کرد و در همین راستا بود که نظام قیمت تمام‌شده در شرکت پتروشیمی شکل گرفت و زیرساخت‌های لازم برای ایجاد [۳]MIS  و  [۴]ERP در آن فراهم شد.

ولی در این راستا، دو موضوع بیش از همه توجه مرا به امر مدیریت جلب کرد: اول، دوره‌هایی بود که توسط یکی از استادان صاحب‌نظر و فرهیخته برای تدوین برنامه استراتژیک شرکت ملی صنایع پتروشیمی با حضور کلیه مدیران صنعت برگزار می‌شد. در این دوره با مفهوم صحیح برنامه‌ریزی استراتژیک آشنا شدم و فهمیدم که چگونه برنامه‌ریزی استراتژیک با تدوین آرمان و ارزش‌های بنیادین شرکت شکل می‌گیرد و با توجه به نقاط قوت و ضعف و تهدیدها و فرصت‌ها تدوین می‌گردد و [۵]BSC  در تهیه آن چه نقشی دارد.

دوم، جمله‌ای از جک ولش، مدیر عامل سابق شرکت GE، که گفته بود: “من از مدیران خود         می‌خواهم کمتر مدیریت کنند و از جلوی راه کارکنان کنار بروند و به رهبری امور بپردازند”. این جمله مرا به این فکر انداخت که بایستی مرحله متعالی‌تری از مدیریت نیز تحت عنوان ((رهبری)) وجود داشته باشد.

اگر چه دوره‌های بسیار باارزش تدوین برنامه استراتژیک شرکت ملی صنایع پتروشیمی دیگر به طور مستمر ادامه نیافت، ولی در کنار آن توجه عده‌ای به مساعد بودن زمینه برای پیاده‌سازی تفکرهای نوین مدیریتی در شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام، منجر به ارائه پیشنهادهای مختلف همکاری با این شرکت شد. از میان پیشنهادهای ارائه‌شده، طرح استفاده از دوره‌ای با عنوان اختصاصی[۶]AMIF با مشاوره آقای دکتر عجمی بیش از همه مورد توجه قرار گرفت. زیرا در دوره‌های معمول صرفاً هیجان کوتاه‌مدتی در مدیران ایجاد می‌شود که آن هم پس از مدتی فروکش می‌کند و یا حداکثر منجر به اقدامی محدود و غیرسیستمی در محل کار می‌شود، اما دوره AMIF از چند جهت با دوره‌های آموزشی معمول تفاوت دارد از جمله آنکه: اولاً، در این دوره که بر اساس منطق “تئوری و عمل” طراحی شده است و به مدت ۵ ساعت در روز هر دو هفته یک‌بار برگزار می‌شود، مشاور تدریس نمی‌کند بلکه مانند راه بلد کاروان عمل می‌نماید. بدین ترتیب که مشاور به مدیران در شناسایی و درک تئوری‌ها و مدل‌های مدیریتی مورد نیاز کمک می‌کند تا آن‌ها خود به موانع و مشکلات راهی که در پیش رو دارند واقف گردند و با آگاهی مسیر را طی کنند.

ثانیاً، مشاور به جای پرداختن به موضوعات متنوع و انتزاعی مدیریتی، با انتخاب موضوعات عملی و طرح تدریجی آن‌ها به صورت علمی در زمانی نسبتاً طولانی و تکرار و تمرین بر روی آن‌ها، ضمن تحریک کردن ذهن حاضران نسبت به موضوع، هر یک از آنان را موظف می‌کند تا با استفاده از منابع علمی موجود و با کسب نظر از صاحب‌نظران (استادان و دانشجویان دوره‌های مدیریت) پیرامون یکی از موضوعات مطرح‌شده، مطالعات جامعی کرده، برای دیگران کنفرانسی دهد. در پایان کنفرانس نیز جلسات پرسش و پاسخ و یا گفت‌وگوی آزاد برقرار می‌شود. این امر نه تنها موجب ارتقاء اطلاعات فرد کنفرانس‌دهنده می‌گردد، بلکه سبب می‌شود دیگر حاضران نیز در وقت خود صرفه‌جویی کرده، از نتیجه مطالعات همکاران خود بهره‌مند شوند و به این ترتیب، تئوری‌ها در عمق ذهن حاضران در دوره جای می‌گیرد. بعلاوه، در فاصله میان دو جلسه، حاضران این امکان را خواهند یافت که پیرامون موضوعات مطرح شده، مطالعه و فکر کنند و یا آن‌‌ها را به‌مورد اجرا درآوردند و تأثیراتشان را در جلسات گفت‌وگو مطرح و در مورد آن به اشتراک نظر برسند و یا مهارت‌های مدیریتی خود را افزایش دهند.

اردیبهشت ۱۳۸۲، زمان شروع این دوره با حضور ۸ تن از مدیران ارشد شرکت بود. شش ماه اول این دوره تأثیرات زیادی در نگرشم به مسائل مدیریتی داشت. مثلاً از کاربردی کردن سیر تحول تفکر مدیریت در طول تاریخ بشر آموختم که از نظر علم مدیریت ” هیچ کاری نشد ندارد” زیرا قابلیت‌‌های انسان نامحدود است و آنچه دیروز غیرممکن بود امروز ممکن شده و آنچه که انجام آن امروز بعید است، فردا حتماً عملی خواهد شد. این جمله اثر بسیار شگرفی در ذهن من و همه حاضران در جهت مثبت‌اندیشی به‌جای گذارد، به‌طوری‌که دیگر کارکنان نیز متوجه این تحول در رفتار و اندیشه بعضی از مدیران شدند.

در شش‌ماهه دوم این دوره، رسیدن به اشتراک نظر در تعیین” جمله عمومی آرمان شرکت” نیز اتفاق جالبی بود که در سایه انجام گفت‌وگو در این دوره رخ داد. از دیگر آموزه‌های این دوره، این بود که برای ایجاد تحول در سازمان، لازم نیست مدیریت منتظر باشد که همه تهدیدهای موجود برطرف گردند، بلکه می‌تواند با تقویت نقاط قوت و کاهش نقاط ضعف و استفاده از فرصت‌ها، سازمان را به سمت نیک‌فرجامی سوق دهد.

در شش‌ماهه دوم این دوره، متوجه شدم که مدیریت شرکت به‌جای پرداختن به پنج وظیفه مدیریت (برنامه‌ریزی، سازماندهی، تأمین نیروی انسانی، رهبری و کنترل) به کارهای کارشناسی می‌پردازد و در مواقعی هم که این وظایف انجام می‌گیرد، با یکپارچگی روبه‌رو نیست و عامل کنترل در درون سازمان نهادینه نشده است و بخشی از وظایف بدون توجه به بازخوردهای بخش کنترل انجام می‌شود. به عبارت دیگر، چرخه‌های بعضی از فعالیت‌های مدیریت باز است و لذا فرصت یادگیری و رشد در بخشی از فعالیت‌های سازمان وجود ندارد.

در این دوران بود که معلوم شد اگر چه ساختار سازمانی شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام به‌طور اصولی ساختاری غیرمتمرکز است، ولی هنوز با ساختارهای پویا و منعطف جدید فاصله قابل‌توجهی دارد.

در این دوره باور کردم که چگونه مدیران می‌توانند در دام‌ها و یا قفس‌های دورهای باطل ناشی از مدل‌های ذهنی و پیش‌فرض‌های خود گرفتار شوند که تا از آن‌ها رها نشوند، امکان ایجاد تحول در سازمان خود را نخواهد یافت. همچنین متوجه شدم که چقدر در دام تفکرات خطی که کمتر انسان را متوجه منبع ایرادها و اشکالاتش می‌کند، گرفتار و از تفکرات سیستمی بی‌بهره هستیم.

در شش‌ماهه سوم که حول محور گفت‌وگو صرف شد، به اثر اعجاب‌انگیز این امر بیشتر پی بردم. (جالب است که بعضی از مدیران از این روش در حل مشکلات خانوادگی خود نیز استفاده کردند).

سایر دستاوردهای حاصل از اجرای شش‌ماهه سوم این دوره عبارت است از:

  • آشنایی با نحوه مدیریت مدل ذهنی خود از طریق چرخه Surfacing / Testing / Improving (کشف/ آزمون/ رشد) و نحوه کشف پیش‌فرض‌ها و مدیریت بر آن‌ها با استفاده از روش ستون سمت چپ[۷] و اجرای دیالوگ.
  • شناخت پدیده (Leaps of Abstraction )، بدین معنی که هرگاه ذهن انسان مشاهده‌های جزئی خود از جامعه را به کل تعمیم دهد، موجب می‌شود که از حقیقت دور بماند.
  • توجه به موضوع لا‌یتجزی بودن پنج دیسیپلین (شایستگی‌های فردی، مدل‌های ذهنی، آرمان مشترک، یادگیری جمعی، تفکر سیستمی) از هم و نقش عمده تفکر سیستمی در ارتباط دادن دیسیپلین‌ها به یکدیگر و همچنین آشنا شدن با پنج سطح تفکر سیستمی و قواعد دوازده‌گانه آن و اینکه چگونه می‌توان از این طریق فکرها را مدل‌دار کرد و زیربنای تفکر سیستمی را ایجاد کرد.
  • آشنا شدن عمیق‌تر با روش ارزیابی متوازن عملکرد (BSC) و ارتباط آن با مدل برنامه‌ریزی استراتژیک و سرانجام فراهم شدن زیربنای لازم برای تدوین برنامه‌ریزی استراتژیک شرکت.

 

امروزه، پس از گذشت نزدیک به ۱۸ ماه از این دوره، احساس می‌کنم که دریچه جدیدی از مدیریت به رویم گشوده شده است، به‌طوری‌که خیلی از مدل‌ها و تئوری‌های مدیریت که برایم نامفهوم و یا غیرقابل اجرا به نظر می‌رسید، اکنون مفهوم و قابل‌اجرا می‌نماید. اینک که در آستانه برنامه‌ریزی استراتژیک برای شرکت قرار گرفته‌ایم (امری که ۱۸ ماه پیش از نظر ما یک نظریه محض و غیرقابل‌اجرا بود)، بسیار خوشحال و امیدوارم که با همراهی همکارانم این اقدام را، که انجام آن همواره در صنعت پتروشیمی کشور به صورت آرزو بوده است، به عنوان یک الگو در شرکت سهامی پتروشیمی بندر امام به اجرا درآورم و با کمک همه همکاران توانمند و با ارزش خود آن‌را مدیریت کنم و این شرکت را به سمت آرمان مشترکمان که ” سازمانی یادگیرنده برای فردایی بهتر” است، به پیش ببرم. به‌علاوه، مصمم هستم که دانش و بینشی را که ۳۸ سال پیش در زمان بر دوش گرفتن مسئولیت مدیریت از کسب آن محروم بودم، از هر طریق ممکن در اختیار همکاران جوان‌تر خود قرار دهم تا آن‌ها از طریق تأمل و تعمق در درون خویش و با شناخت و مدیریت کردن مدل‌های ذهنی و اصلاح پیش‌فرض‌های خود و همچنین برخورداری از تفکر استراتژیک، بتوانند گام‌های مؤثرتری در امر بهبود مدیریت کشور بردارند.

در پایان، به همه مدیران این مرز و بوم به‌ویژه همکارانم که در صحنه مدیریت فعالیت دارند، توصیه می‌کنم:

  • توجه فرمایند که مدیریت بر سازمان، به عنوان یک نهاد اجتماعی، نیاز به عمل بر مبنای تفکر سیستمی دارد. تفکر خطی و غیرسیستمی نه تنها کارساز نیست، بلکه بر مشکلات خواهد افزود. هر چه یک سازمان وسیع‌تر و فناوری‌های مورد استفاده‌اش پیچیده‌تر باشد، نیاز به تفکر سیستمی در آن بیشتر خواهد بود.
  • در نظر داشته باشند که کسب تجربه و یافتن وسعت دید همزمان با افزایش سنوات و جابه‌جایی در مشاغل هم‌سطح و یا ارتقای در سطح بالاتر، هیچکدام به تنهایی تضمین‌کننده اصل یادگیری نیست، بلکه یادگیری متشکل از دو بعد مفهومی و عملیاتی است و تنها از طریق بستن چرخه تفکر و اجرا (به مورد هر فرد و نیز به مورد جمع در سازمان)، قابل دستیابی است و در این رابطه خلق آرمان مشترک و دستیابی به آن از طریق مدیریت مدل‌های ذهنی به عنوان یک امر مستمر در سازمان، رشد فردی و سازمانی را در گذر زمان تضمین می‌کند.
  • بپذیریم که مدیریت منابع انسانی مهم‌ترین عنصر تشکیل‌دهنده سازمان است و با آموختن مدیریت بر مدل‌های ذهنی خود و دیگران و پیوند آن با تفکر سیستمی و همچنین آموختن مهارت‌های فردی و کار جمعی به این بخش از فعالیت مدیریت، معنای عمیق‌تری بخشیم و آن‌را به مهم‌ترین و اصلی‌ترین وظیفه مدیران تبدیل کنیم.
  • این باور را که ” مدیریت امری ورای فعالیت‌های فنی و کارشناسانه نیست و مدیر نقشی جز نظارت بر این فعالیت‌ها و یا دخالت و اظهار نظر کارشناسی در آن‌ها ندارد” و همچنین این پندار از بنیاد ناصحیح را که ” مدیریت را می‌توان به هر کسی سپرد تا خود مشکلات را بشناسد و برای آن‌ها راه‌حل بیابد” را کنار بگذاریم و همان‌طور که امور فنی را به کارشناس تربیت‌شده و مجرب واگذار می‌کنیم، مدیریت را نیز به عنوان یک تفکر و یک فعالیت سازمانی به رسمیت بشناسیم و تربیت مدیران مجرب را مبتنی بر منطق نظریه و عمل در چرخه یادگیری تفکر و اجرا، وجهه همت خویش گردانیم تا در رسالت بزرگ انتقال تجربیات و واگذاری مسئولیت‌ها به نسل فردا دچار خطای فاحش نشویم.

سخن آخر آنکه، اگر به گفته پدر مدیریت نوین پیتر دراکر توجه کنیم که می‌گوید: ” دیگر تحصیلات به خودی خود مفهومی ندارد، حتی داشتن تحصیلات عالیه در رشته مدیریت! بلکه باید به جست‌وجوی چیزی که من آن را شایستگی فردی می‌نامم پرداخت.” و یا به گفته آلن مامفورد که معتقد است اثربخشی مدیران، بیش از معلومات و یا مهارت‌ها به تغییر رفتار و نگرش آنان وابسته است.

آن‌گاه این سؤال مطرح می‌شود که آیا می‌توان با فرآیندهای برنامه‌ریزی شده، محیطی را برای پرورش مدیران واجد شرایط فراهم کرد؟ به جرأت می‌توان گفت که دوره توانمندسازی مدیران با چارچوب طراحی شده تحت عنوان AMIF را می‌توان یکی از فرآیندهای موفق در این دوره به حساب آورد. نوآوری بزرگی که اجرای مدل AMIF برای من و همکارانم به ارمغان آورد، روش خاص کار مشاوره با مدیران حاضر در اجرای این دوره بود و اثربخشی اجرای مدل مزبور را می‌توان صرفاً ناشی از روش مشاوره دانست که تفاوت فاحشی با دیگر روش‌های متداول دارد.

همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، اینجانب در طول ۳۸ سال زندگی شغلی، در دوره‌های آموزشی و کنفرانس‌های علمی متعددی شرکت کرده و اندوخته‌های بسیاری از آن دوره‌ها و کنفرانس‌ها را با خود دارم که آن‌ها را راهنمای کارم قرار داده‌ام، ولی تأثیری که اجرای مدل AMIF در من و دیگر همکارانم بر جای گذاشت، کاملاً متفاوت بوده است. لذا توجه همه مشاوران امر مدیریت را به این سبک از مشاوره جلب و بار دیگر به همه مدیران در سطح کشور به طور اعم و به مدیران صنایع پتروشیمی به طور اخص، توصیه می‌کنم که ضعف مدیریت را در تفکر و روش خود و نیز در رفتارهای سازمانی که عمدتاً مدیران خود درگذر زمان موجد آن بوده‌اند، شناسایی کنند و تا زمانی‌که اصلاح را از شیوه تفکر و روش‌های مدیریتی خود شروع نکرده‌ایم، امید به اصلاح از جانب مافوق و عوامل بیرونی نداشته باشیم.

 

 

 

 

 

 

۹- وفا غفاریان، شایستگی‌های مدیریتی (تهران: انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، ۱۳۷۹)، ص ۱۰.

[۱]-Critical Path Method

[۲]– Integrated Management System

[۳] -Management Information System

[۴]– Enterprise Resource Planning

[۵] – Balanced Score Card

[۶] – Ajami’s Managerial Intervention Framework

۸ – پیترسنگه، پنجمین فرمان٬ ترجمه محمد روشن (تهران: انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، چ ۴، ۱۳۸۲)

برگزاری همایش ملی مدیریت دانش و اولین جشنواره تجربه برتر

دانشگاه علوم دریایی امام خمینی(ره) همایش ملی مدیریت دانش و اولین جشنواره تجربه برتر را در تاریخ ۲۸ دی‌ماه ۱۳۹۶ برگزار می‌کند.

بنابر اعلام پایگاه اطلاع‌رسانی همایش، محورهای همایش عبارتند از:

مفاهیم و الگوهای نوین و قابل کاربرد مدیریت دانش در نیروهای مسلح

راه‌کارهای استقرار مدیریت دانش در نیروهای مسلح

نقش مدیریت دانش در بهره‌وری (کارآیی و اثر بخشی) سازمانی

چالش‌ها و موانع پیاده‌سازی مدیریت دانش در نیروهای مسلح

راهبردها، سیاست‌ها و راه‌کارهای مدیریت دانش دفاعی در نیروهای مسلح

بررسی سازمان‌های موفق دنیا در حوزه مدیریت دانش

مدل‌های ارزیابی اثر بخشی مدیریت دانش در نیروهای مسلح

مدیریت دانش و بهره‌گیری از تجربیات دفاع مقدس و سایر جنگ‌ها

علاقمندان می‌توانند مقالات خود را تا تاریخ ۳۰ام آدرماه ۱۳۹۶ به دبیرخانه همایش ارسال نمایند.

جشنواره تجربه برتر نیز در همان تاریخ در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی (ره) برگزار خواهد شد.

پایگاه اطلاع‌رسانی همایش: www.knm2018.ir

سیاست‌گذاری برای کاهش فساد غلامرضا حیدری کرد زنگنه، رئیس اسبق هیئت عامل سازمان خصوصی‌سازی

مسائلی كه مدیریت در كشور ما با آن دست به گریبان است، مشكلات خاص كشور خودمان است. همانطور كه می‌دانید مدیریت‌ها همگی اقتضایی‌اند، یعنی اگر بخواهیم الگوی مدیریت خاصی را عیناً در كشور پیاده كنیم، به صورت صددرصد امكان‌پذیر نخواهد بود که آن الگو را به عنوان یك مبنا مورد استفاده قرار دهیم. درحقیقت، هر جا مدیریت خاص خود را می‌طلبد. آنچه در تجربیاتم كسب كرده‌ام، این است كه ما همیشه با سه عامل درگیر بوده‌ایم: اول قوانین و مقررات، دوم نیروهای انسانی و سوم ارباب رجوع و مردم. یعنی اگر مدیر بتواند با این سه گروه كنار بیاید و مشكلات آن‌ها را حل کند، یعنی اصلاح قوانین به نحوی باشد كه پیچیدگی‌های آن را رفع كرده، نیازهای كاركنان و ارباب رجوع را مرتفع نماید، مدیر موفقی خواهد بود.

من به‌خصوص در سازمان مالیاتی كشور، سعی كرده‌ام روی ساده‌سازی و روان‌سازی كار بخشنامه‌ها و آئین‌نامه‌ها كار كنم. مثلاً برای بخش‌های مشاغل، شركت‌ها و مستغلات در زمینه ساده‌سازی آئین‌نامه‌ها فعالیت می‌كردم. مشكلات موجود مانند بخشنامه‌های گوناگون در دوره‌های متفاوت هم برای كاركنان و هم برای ارباب رجوع سردرگمی ایجاد كرده بود. برای بخشنامه‌های گوناگون كه موجب فساد در نظام مالیاتی هم شده بود، راهكار خاصی پیدا كردیم. گروه‌هایی را مشخص و همه بخشنامه‌ها را در هر گروه یكی كردیم و گفتیم برای هر منبع مالیاتی فقط باید یك بخشنامه در كشور وجود داشته باشد. به این ترتیب، یك وحدت رویه را در آن‌ها ایجاد كردیم تا هم مردم بدانند كه فقط یك بخشنامه وجود دارد و هم كاركنان از همان بخشنامه استفاده كنند. با این كار، از تعدد بخشنامه‌ها و آئین‌نامه‌هایی كه طی سال‌های متمادی مصوب شده بود، جلوگیری به عمل آمد.
مصوبات شورای‌عالی مالیاتی را به صورت یك كتاب چاپ كرده، برای آگاهی در دسترس همه قرار دادیم تا هم موجب وحدت رویه در سازمان شود و هم از سوءاستفاده‌های احتمالی از آن بخشنامه‌ها یا آئین‌نامه‌ها جلوگیری گردد.
پس از بررسی‌های فراوان، متوجه شدیم كه فسادی كه در سیستم، به‌خصوص در كشورهای جهان سوم ایجاد می‌شود به دلیل حضور و تماس ارباب رجوع با کارکنان است؛ یعنی بیشتر همكارانی كه مثلاً برای بازدید ملك جهت نقل و انتقال آن مراجعه می‌كردند، اذعان می‌داشتند كه در بیشتر موارد به آن‌ها رشوه پیشنهاد می‌شده است و متأسفانه مردم فكر می‌کنند به این طریق می‌توانند كارهای خودشان را پیش ببرند.
به فكر افتادیم كه سیستم را مانند اكثر كشورهای پیشرفته به سمتی سوق دهیم كه حضور ارباب رجوع را در مجموعه کاهش دهیم و كار آن‌ها بدون حضورشان انجام شود. قبل از اینكه رئیس كل سازمان مالیاتی شوم، بارها در این مورد مطالعه کرده بودم. به محض دریافت سمت رئیس كلی سازمان مالیاتی و در اولین هفته، طی یك بخشنامه به كل كشور، همه بازدیدهای املاك در سراسر كشور را لغو و اعلام كردیم كسی كه تمام مداركش كامل باشد، می‌تواند بدون نیاز به حضور در سازمان مشكل خود را حل كند. انجام این كار در وهله اول صرفه‌جویی خوبی در زمینه نیروی انسانی و خودرو جهت بازدید از املاك داشت و حجم بالای پرونده‌هایی كه در سراسر كشور داشتیم، خود به خود كاهش پیدا كرد؛ ضمن اینكه این كار به نحو چشمگیری ارتباطات ناسالم و هزینه‌ها را کاهش داده بود.
پس از آن، موارد دیگری را جهت عدم حضور ارباب رجوع در سازمان ایجاد كردیم. ابتدا یك سیستم مكانیزه جهت نقل و انتقال املاك راه‌ اندازی كردیم که در آن تمامی نرخ‌های مالیاتی و قیمت‌های منطقه‌بندی‌شده وارد شده بود. فضایی (شبیه بانك) برای حضور ارباب رجوع ایجاد شد كه بلافاصله پس از دریافت اطلاعات از ارباب رجوع، اطلاعات وارد سیستم شده، فیش مربوطه به ارباب رجوع تحویل می‌گردید تا عملاً همانجا با ارباب رجوع تسویه حساب صورت گیرد. البته این سیستم تنها در یكی از ادارات اجرا شد و انتقال آن به كل كشور همزمان بود با انتقال من به سازمان خصوصی سازی.
در خصوص مشاغل و شركت‌ها و املاک سیستم خوداظهاری راه‌اندازی شد. قصد ما اعتماد به مردم بود، زیرا اعتقاد داشتیم اگر اعتماد متقابل میان مدیر و كاركنان و مدیر و ارباب رجوع به خصوص در كشورهایی مانند ما وجود داشته باشد، قطعاً مدیر به موفقیت خواهد رسید.
هنگام ورود به سازمان، با مجامع شهری جلسه‌ای را برگزار كردیم که قرار بود در آن، تفاهم‌نامه‌ای در ارتباط با مالیات‌های مشاغل تدوین شود، اما آن‌ها گفتند كه به مسئولان وزارت اقتصاد و دارایی اعتماد ندارند. یعنی نظرشان این بود كه مسئولان تفاهم‌نامه را امضا می‌كنند ولی زیرمجموعه كار خودش را انجام می‌دهد وهیچ كسی هم با این موضوع برخورد نمی‌كند. کوشیدم دستورات را روشن و به دور از ابهام و دو پهلو بودن ابلاغ كنم تا چنین مشكلی ایجاد نشود وكاركنان هر طور كه می‌خواهند از بخشنامه برداشت نكنند.
موضوع دیگری كه توجه بسیاری به آن داشتم، پای‌بندی به تعهدات بود؛ یعنی مصمم بودم دستورات و بخشنامه‌هایی كه صادر می‌شود، حتماً اجرا شوند. به این دلیل كه می‌خواستم میان سیستم و مردم اعتماد ایجاد شود.
ایجاد رویه خوداظهاری بر اساس اعتماد به مردم و پای‌بندی به روش‌های صحیح بود. تا آن زمان، در بخش مشاغل، میزان خوداظهاری هیچ‌گاه از ۱۵ درصد بالاتر نرفته بود؛ در صورتی كه در كشورهای پیشرفته میزان خوداظهاری بالای ۷۰ درصد است. با مجامع حرفه‌ای، تخصصی و فنی كشور در خصوص موضوع خوداظهاری گفت‌وگو شد و تلاش بسیاری شد تا قبول كنند كه خوداظهاری به نفع خود آن‌ها است. این موضوع درحقیقت یك بازی برد ـ برد است كه هر دو طرف از آن سود می‌برند. به دلیل آنکه كاهش هزینه‌ها به نفع دولت و حذف کاغذبازی و پیچیدگی‌های اداری به نفع مردم است با ۹ مجمع صنفی، حرفه‌ای و فنی كشور در سال اول توافق و خوداظهاری را اجرا كردیم. در این راستا، خوشبختانه توانستیم ۲ میلیون پرونده خوداظهاری را از سراسر كشور دریافت كنیم. این كار موجب رشد اظهارنامه‌ها از ۱۵ درصد به ۶۰ درصد شد. این امر در بخش شركت‌ها از ۲۰ درصد به بیش از ۵۷ درصد رشد پیدا كرد.
این موضوع باعث می‌شد كه حدود ۶۰ درصد پرونده‌ها نیاز به بازبینی نداشته باشند و در وقت و هزینه رسیدگی صرفه‌جویی داشته باشیم. همچنین موجب سالم‌سازی محیط اداری هم می‌شد. یعنی وقتی كسی مالیات خودش را اعلام و اظهارنامه را تكمیل می‌كند، نیاز به ابزارهای منفی (رشوه) جهت انجام امور مربوطه نخواهد داشت كه نتیجه‌اش صرفه‌جویی در هزینه‌ها و افزایش رضایت مردم است و نیز باعث حذف تنش‌ها و ناهنجاری‌ها می‌شود. ضمن اینكه بحث خوداظهاری برای اولین بار در كشور نهادینه خواهد شد.
موضوع بعدی، رسیدگی به وضعیت كاركنان مالیاتی بود. کوشیدیم مسائل و مشكلات رفاهی كاركنان را بررسی و برای آن‌ها راه‌حل‌های مناسب پیدا كنیم. حتی سعی شد به لحاظ شغل حساس آن‌ها، روحیه آن‌ها را تقویت كرده، انگیزه را در كاركنان ایجاد كنیم. برای آن‌ها فوق‌العاده بهره‌وری را جهت پرداخت تصویب كردیم كه هم باعث تقویت روحیه و انگیزه در آنان شود و هم موجب كاهش زمینه فساد در سیستم اداری باشد. سعی كردیم محیط اداری را از لحاظ جا و مكان و ابزار ترمیم كنیم تا كاركنان در محیطی مناسب وظائف خود را انجام دهند و آرامش روحی و روانی داشته باشند. این موضوع موجب صمیمیت بیشتر در سازمان مالیاتی كشور و اعتماد متقابل میان مدیر و كاركنان شد. كاركنان مرا از خود دانسته، صمیمیت خاصی بین من و آن‌ها ایجاد شد و همین موضوع باعث گردید نهایت دقت و سلامت را در كارشان به خرج دهند. به این ترتیب، علاوه بر ایجاد اعتماد میان سیستم و ارباب رجوع، اعتماد متقابلی بین مدیر و كاركنان ایجاد شده بود.
برای آگاهی مردم و فرهنگ‌سازی كار وسیعی را از طریق رسانه‌ها انجام دادیم. به كاركنان نمونه جوائز ویژه‌ای را اهداكردیم و مؤدیان و كارفرمایان نمونه و خوش‌حساب را معرفی و از آن‌ها تقدیر به عمل آوردیم. استانداران نمونه كه با سازمان مالیاتی همكاری سازنده‌ای داشتند را معرفی و از ایشان تقدیر كردیم. یعنی فرهنگ‌سازی مالیاتی از یك سو و اعتمادسازی میان مردم و سازمان مالیاتی و همچنین میان مدیر و كاركنان و ایجاد انگیزه و افزایش روحیه كاركنان از سوی دیگر انجام شد.
هنگامی‌كه این کارها انجام شد، متوجه شدیم مدیریت سنتی پاسخگوی نیازها نیست. پس تصمیم گرفتیم به سمت اصلاح سیستم‌ها و ایجاد نوآوری‌ها و سیستم جدید و مدیریت علمی برویم، چون برای كنترل ۱۶ میلیون پرونده هیچ مدیری، بدون سیستم نمی‌تواند نظارت كافی داشته باشد و برای این كار هیچ راهی جز اصلاح سیستم‌ها و روش‌ها نداشتیم.
برای اولین بار برنامه عملیاتی را در سازمان مالیاتی اجرا كرده، آن را در سراسر كشور كنترل می‌كردیم و از طریق مدیران گزارش‌های مربوط به اجرای برنامه‌ها را دریافت می‌نمودیم. انحراف معیار برنامه را مشخص و همیشه سعی در بهبود و اصلاح سیستم داشتیم. مثلاً برای میزان وصولی‌ها و كارهای عملیاتی اگر كمتر از میزان پیش‌بینی‌ها بود، با تذكر و اصلاح سعی در بهبود آن داشتیم و اگر بیش از میزان پیش‌بینی بود، مسئولان مربوطه را تشویق می‌كردیم. برنامه عملیاتی كمك بسیاری به ما كرد و مدیران ما را عادت داد تا با برنامه حركت كنند. برای اولین بار برنامه استراتژیك سازمان را با همكاری استادان تدوین و پیاده كردیم و شروع به مكانیزه كردن سیستم‌ها نمودیم، به طوری‌كه در بخش‌های مختلف سازمان (املاك، شركت‌ها و غیره) ۱۷ سیستم مختلف پیاده‌سازی شد. البته بعضی از این موارد قبلاً هم به صورت مكانیزه اجرا می‌شد، ولی كامل نبود و نواقصی داشت. سیستم را به‌صورت شبكه تعریف كردیم و توانستیم كل سیستم را مورد كنترل و ارزیابی قرار دهیم و حساب‌های بانکی را تحت شبکه سیبا بانک ملی درآوریم.
البته برای اجرای این برنامه با مقاومت‌های بسیار روبه‌رو بودیم، زیرا شفاف‌سازی در مسائل مالی خود به خود مقاومت‌هایی را ایجاد می‌كند و بعضی از مدیران نیز به دلیل عدم آشنایی با سیستم IT و عدم توانایی كار با آن مخالفت می‌كردند و می‌خواستند با سیستم‌های سنتی كار را پیش ببرند و در بخش‌های پائین‌تر چون شفاف‌سازی موجب مشخص شدن برخی خطاها می‌شد مقاومت‌هایی هم از آن بخش داشتیم كه هر كدام از این مقاومت‌ها را با شیوه‌ای خاص حل كردیم. مثلاً آموزش‌های مختلفی را جهت آشنایی با این سیستم ایجاد كرده و حتی ملاك ارزشیابی مدیران را گذراندن این دوره‌های آموزشی قرار دادیم و مدیرانی را كه بیشتر در این بخش فعالیت می‌كردند را تشویق كردیم. این موضوع خود به خود باعث ایجاد رقابت در كسب آموزش میان مدیران شد. یعنی این تفكر در میان مدیران جا افتاده بود كه هر كسی در IT فعالیت كند و علم آن را فرا گیرد، امتیازهای خوبی نصیب وی خواهد شد. ازاین‌رو، رقابت سالم وخوبی میان مدیران ایجاد شده بود.
در خصوص كاركنان هم سعی كردیم بسیار ظریف و تدریجی آن‌ها را با این سیستم آشنا كنیم تا مقاومت كمتری در برابر سیستم‌های اداری از خود نشان دهند.
یك طرح جامع مالیاتی داشتیم كه ظرف ۱۵ سال كارهای مطالعاتی وسیع داخلی و خارجی آن با هزینه ۴۰ میلیارد تومان انجام شده ولی به نتیجه نرسیده بود. شركت دیلویت كانادا را به عنوان مشاور طرح جامع انتخاب كردیم و در دبیرخانه آن، افراد صاحب‌نظر داخل كشور را برگزیدیم تا با شركت خارجی كاركنند. از نیروهای داخلی سازمان هم افرادی را انتخاب كردیم، زیرا هدف ما انتقال این تجربیات به داخل كشور بود.
كار بسیار بزرگی انجام شد، به گونه‌ای كه شركت كانادائی اذعان داشت RFP این سیستم مشابه سیستم جاری كشور كانادا است؛ یعنی اگر برنامه عملیاتی آن ظرف ۳ سال به اتمام برسد شاید بتوان گفت كامل‌تر از سیستم فعلی كشور كاناداست. در زمان برپایی مناقصه، ۵۰ شركت بزرگ و بین‌المللی در دنیا که در سیستم‌های IT و مالیاتی سابقه داشتند، وقتی RFD ما را دیدند و وقتی كه با ابعاد سنگین کار آشنا شدند، متوجه شدند كه توقع زیادی از آن‌ها داریم و به همین دلیل بسیاری از مناقصه خارج شدند. با این كار می‌خواستیم تجربه شركت‌هایی كه سابقه خوبی در این زمینه داشتند را به كشورمنتقل كنیم.
هدفمان این بود كه سازمان را با برنامه عملیاتی، برنامه استراتژیك و پیاده‌سازی IT و استفاده از تجربیات دیگر كشورها آشنا و از این برنامه‌ها در جهت اهداف سازمان استفاه کنیم، با بسترهای مناسبی كه ایجاد شده بود، برنامه‌ها به راحتی جلو می‌رفتند. سیستم به گونه‌ای طراحی و پیاده شده بود كه مدیرانی كه به سازمان می‌آمدند آن‌را ادامه می‌دادند، زیرا سیستم راه خود را پیدا كرده بود.
توصیه من به مدیران این است كه با توجه به اینكه ما مدیریت خاص خود را داریم، بخشی مهم از این مدیریت اعتمادسازی میان مدیریت و كاركنان و میان کارکنان و ارباب رجوع است. ابتدا باید اعتماد در سازمان ایجاد شود و سپس به دنبال اصلاح ساختار و ساده كردن قوانین باشند و سازمان را به سمت مدیریت علمی هدایت كنند.

پایگاه تجارب مدیران

در این برهه از زمان، نیاز کشور ما به تجارب با ارزش و گران‌سنگ مدیرانی که در طول خدمت صادقانه خود، این تجارب را با صرف هزینه‌های فراوان کسب نموده‌اند، بسیار احساس می‌شود. از این رو موسسه مدیریت دانش و تاریخ شفاهی کارآفرین با ارزیابی وضعیت موجود و عدم وجود نهاد یا مرکزی جهت مستندسازی تجارب مدیران و سازمان‌های کشور با همکاری جمعی از اساتید مطرح دانشگاه جهت پوشش خلا مذکور اقدام به گردآوری، مستندسازی و تدوین تجارب جمعی از مدیران مطرح کشور نموده است.
این موسسه با اهداف زیر این پایگاه را جهت ثبت و مستندسازی علمی تجارب مدیران ایجاد کرده است:
۱- ایجاد بنیاد و بانک ثبت تجربیات مدیران در تمامی تخصص‌ها و زمینه‌ها جهت دسترسی و استفاده آسان‌تر کلیه مدیران، اساتید، دانشجویان و علاقمندان در این زمینه. از آن‌جا که تقریباً همه متون مدیریتی مرتبط با این موضوع ترجمه کتب خارجی می‌باشند، این امر موجب بومی‌سازی علم مدیریت در ایران خواهد شد.
۲- مستندسازی علمی تجارب مدیران جهت نیل مدیریت کشور به سمت مدیریت دانائی
۳- تقویت فرهنگ انتقال تجارب میان مدیران و جانشین پروری موثر
۴- تدوین تاریخ مدیریت کشور (فضای ذهنی و عملی مدیران) پس از پیروزی انقلاب اسلامی
۵- گرد هم آمدن مجموعه‌ای بزرگ از متخصصان عرصه نظر و عمل (همکاری و تعامل نزدیک دانشگاه و صنعت) به‌منظور هم‌اندیشی و تولید فکر و ایده در زمینه مورد نیاز
۶- بازیابی و مستندسازی تجارب مدیران معاصر ایران که در جهت شکوفائی اقتصاد و مدیریت کشور گامی مؤثر برداشته‌اند.
موسسه ((مدیریت دانش و تاریخ شفاهی کارآفرین)) معتقد است این حرکت فرهنگی علاوه بر موارد فوق می‌تواند به صورت یک استاندارد، تعریف شده تا کلیه شرکت‌ها و سازمان‌ها (در بخش‌های دولتی و خصوصی) با رعایت آن موفق به کاهش بسیاری هزینه‌ها شده و از دوباره‌کاری‌ها و تجربه مجدد تجارب گذشته جلوگیری نمایند.
در این زمینه، در پایگاه تجارب مدیران هم تجارب مستندشده پیشین قرار گرفته است و هم امکانی جهت درج و انتشار تجارب پیش بینی شده که مدیران بتوانند در صورت تمایل تجربه یا تجارب ارزشمند خود را به اشتراک گذارند.

حکمت و سیاست

در این کتاب، حسین نصر به بیان خاطراتش می‌پردازد و از پدر و مادر، دوران کودکی و تربیتش در آن زمان شروع می‌کند و به مسایل مختلفی همچون سیاست‌های فرهنگی در عصر پهلوی دوم، نقش خودش در این سیاست‌ها، تأسیس انجمن سلطنتی فلسفه، ریاست دفتر فرح، روشنفکری دینی، دوستی اش با جلال آل احمد، مرتضی مطهری و … می‌پردازد.

مرجع کامل مدیریت دانش

کتاب حاضر ترجمه جلد اول یکی از جامع‌ترین کتاب‌هایی است که در زمینه مدیریت دانش منتشر شده است. کتاب اصلی در دو جلد منتشر شده و دارای ۶۰ فصل است. جلد اول این کتاب که به بازار نشر راه یافته است، ۳۲ فصل از آن را دربر دارد و به مفاهیم پایه‌ای دانش و مدیریت دانش می‌پردازد.

در فصل اول این کتاب اوج‌گیری در سازمان‌های دانشی مورد بحث قرار گرفته است. در فصل دوم «مدیران دانش چه کسانی هستند و چه کاری انجام می‌دهند» را می‌خوانیم.

نویسنده در فصل سوم درباره کار دانش صحبت کرده است تا خوانندگان در ادامه کتاب به راحتی با مفهوم اقتصاد دانش آشنا شوند.

هستی‌شناسی مدیریت دانش و دانش و شایستگی به عنوان دارایی‌های استراتژیک در فصول ششم و هفتم آورده شده است.

فصل هشتم این کتاب در برگیرنده سرمایه فکری کشور‌هاست. حافظه سازمانی و فرهنگ سازمانی به عنوان یک منبع دانش از دیگر مباحثی است که نویسنده در این کتاب به آن اشاره کرده است. ارزیابی رفتار‌های مدیریت دانش، کنترل و تضمین سیستم‌های مدیریت دانش در کنار استراتژی‌های جایگزین دیگر مباحث عمده این کتاب در زمینه مدیریت دانش است.

کتاب «مرجع کامل مدیریت دانش» را انتشارات پارسیا بهار ۱۳۹۲ روانه بازار نشر کرده است.

تاریخ شفاهی بانک ملت

بانک ملت به موجب مصوبه‌ی مورخ ۲۹ آذر ۱۳۵۸ مجمع عمومی بانک‌ها از ادغام بانک‌‌های تهران، داریوش، بین‌المللی ایران، عمران، بیمه‌ ایران، ایران و عرب، پارس، اعتبارات تعاونی و توزیع، تجارت خارجی و فرهنگیان در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۵۹ تشکیل و با شماره ۳۸۰۷۷ در اداره‌ ثبت شرکت‌ها به ثبت رسید و عملیات اجرایی بانک از همان تاریخ آغازشد.

بسیاری از دانشگاه‌ها از ضرورت مدیریت دانش اطلاعی ندارند

دکتر سید رحمت‌الله فتاحی در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: مدیریت دانش موضوعی است که بیشتر در حوزه اقتصاد و بازرگانی مطرح می‌شد، به این معنا که افراد از آگاهی و دانش لازم در زمینه بازاریابی و فروش بهتر تولیدات خود استفاده کنند که کم‌کم این مدیریت دانش به سازمان‌های غیربازاری و غیراقتصادی از جمله دانشگاهها و مراکز پژوهشی نیز نفوذ پیدا کرد.

وی ادامه داد: نفس دانشگاه‌ها پژوهش، تولید علم و دانش و انتشار آنها به صورت مقاله و کتاب است، اما اگر این دانش تنها درون آنها محفوظ بماند و با دیگران به اشتراک گذاشته نشود، ارزشی ندارد، لذا بایستی بستری آماده کرد تا این دانش را بتوان در اختیار جامعه قرار داد،؛ این وضعیت دانشگاه‌ها را می‌توان با مدیریت دانش بهبود بخشید.

استاد گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص ایجاد سیستم مدیریت دانش در دانشگاه‌ها، افزود: دانشگاه‌ها موظف هستند برای مدیریت دانش سازمانی خود تلاش کنند و سیستمی را ارائه کنند تا هر کسی موظف شود بنا به رسالت خود در راستای اشاعه و انتقال دانش تلاش کند، به این صورت که نظامی پیاده‌سازی شود تا هر استاد، دانشجو و کارمند دانشگاه بتواند تجربیات و دانش ذهنی خود را توسط این سیستم در اختیار دیگران قرار دهد که به دنبال آن یک چرخه به وجود می‌آید که دانش عمومی و همگانی را در جامعه ارتقاء می‌دهد.

فتاحی تصریح کرد: هر فردی در جریان کار خود، یکسری تجربیات کسب می‌کند که این تجربیات به صورت اطلاعات و دانش در حافظه بلندمدتش ذخیره می‌شود؛ لذا چه بهتر که فرد این دانش را با دیگران به اشتراک بگذارد، زیرا اگر قرار باشد هر فردی این دانش را محبوس کند، سرعت پیشرفت کند می‌شود و بشر نمی‌تواند از تجربیات و آگاهی‌های دیگران استفاده کند.

وی با تاکید بر اینکه کتابخانه‌ها و مراکز اطلاع رسانی می‌توانند بسترساز چرخه مدیریت دانش و تسهیل کننده دسترسی، اشاعه، انتقال و استفاده از دانش در سازمان‌ها باشند، گفت: کتابخانه‌ها دانش متراکم خود را در قالب کتاب، مقاله پایگاه اطلاعاتی و غیر… در اختیار دیگران قرار می‌دهند و با استفاده از روش‌های فهرست‌نویسی، ‌چکیده نویسی و انواع خدمات دیگر می‌توانند باعث شکل‌گیری مدیریت دانش و افزایش سرعت انتقال دانش می‌شوند.

استاد گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه فردوسی مشهد اضافه کرد: تجربیات خوب کتابداران در خصوص مستندسازی اطلاعات می‌تواند در گستره دانش مورد استفاده قرار گیرد و این حرفه می‌تواند تسهیل کننده فرایند و چرخه مدیریت دانش شود.

فتاحی بیان کرد: کتابداران انواع و اقسام روش‌ها، رویکردها و سیستم‌ها را در اختیار دارند تا بتوانند بهترین اطلاعات و دانش موجود در تمام کتاب‌ها، مجلات، مقالات و پایان‌نامه‌هایی که در کشور و دنیا منتشر می‌شود را در قالب مناسب‌ترین و با کیفیت‌ترین منابع برای جامعه فراهم و به چرخه مدیریت دانش کمک کنند.

وی با تاکید براینکه رشته علم اطلاعات و دانش پشتیبان مدیریت دانش است، عنوان کرد: با توجه به اهمیت مقوله مدیریت دانش در سازمان‌ها، برای دانشجویان مقاطع ارشد و دکتری رشته علم اطلاعات و دانش، گرایش مدیریت دانش در نظر گرفته شده و همچنین برای دانشجویان مقطع کارشناسی این رشته نیز درس مدیریت دانش قرار داده‌ایم زیرا زمانیکه دانشجویان این درس را می‌گذرانند متوجه می‌شوند که چه وظیفه‌ای دارند.

استاد گروه علم اطلاعات و دانش‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد خاطرنشان کرد: برای سازماندهی بهتر در مستندات و چرخه دانش در سازمانها باید از کتابداران و متخصصان مدیریت دانش استفاده شود تا تمام فرایندهای کاری را با استفاده بنابر استانداردها مستندسازی کنند به گونه‌ای هیچ پراکندگی و گسیختی در این اطلاعات ایجاد نشود.

فتاحی خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه مسئله مدیریت دانش بیشتر در سازمان‌ها مطرح است، بسیاری از دانشگاها هنوز از اهمیت آن اطلاعی ندارند.

تجربة تغییر و تدوین قوانین مادر فرهاد دژپسند، معاون هماهنگی برنامه و بودجه سازمان مديريت و برنامه ريزی كشور

من در سال۱۳۸۰ به وزارت بازرگانی وارد شدم و با توجه به رشتة تحصیلی و سوابق كاری‌ام به سمت معاونت برنامه‌‌ریزی و بررسی‌های اقتصادی وزارت بازرگانی (كه بعدها به نام برنامه‌ریزی و امور اقتصادی تغییر نام داد) منصوب شدم. طبیعی بود در بدو ورود یك ارزیابی از برنامه‌ریزی‌ها و بررسی‌های اقتصادی داشته باشم. چون برنامه‌ام این بود كه در یك فرایند كوتاه‌مدت، یك مجموعه كار كه برای جامعه مفید به نظر می‌رسید را انجام دهم. در این خصوص، چهار هدف کلی را مد نظر قرار داده بودم:
۱ – خلأ اصلاحات و تأمین قوانین مورد نیاز دورة گذار.
۲ – نهادینه كردن برنامه‌ریزی در دستگاه.
۳ – شتاب بخشیدن به الكترونیكی كردن اقتصاد و تجارت الكترونیكی در كشور
۴ – كمك به تغییر نقش وزارت بازرگانی به عنوان متولی تأمین و توزیع به دستگاه فرابخشی و سیاست‌گذار
برای تحقق این ۴ هدف، اولین جیزی كه به ذهنم آمد تجدید تعریف روابط میان محیط اداری، اجرایی، برنامه‌ریزی و مطالعاتی بود. قبل از ورود من به وزارت بازرگانی، یك معاونت برنامه‌ریزی اطلاع‌رسانی وجود داشت كه موجودیت واقعی نداشت و تنها از عنوان آن استفاده می‌شد ولی عمدة كارها را مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی انجام می‌داد كه خود این مؤسسه دارای ساختار خاصی بود كه به دلائل گوناگون عملیات به درستی تعقیب نشده و خواست‌ها به طور كلی تأمین نشده بود.
به ذهنم رسید كه وزارت بازرگانی با توجه به كاركرد فرابخشی كه باید داشته باشد، نباید مطالعات و بررسی‌های آن تنها محدود به امور بازرگانی باشد، چون بازرگانی بدون استراتژی توسعه معنا ندارد و استراتژی توسعه فراتر از بخش‌های خرد بازرگانی است. بازرگانی را بدون توجه به سیاست‌های پولی و مالی نمی‌توان تعریف كرد. اگر بخواهیم بر موضوع جایگاه ایران در بازارهای بین‌المللی تمركز كنیم، افزایش صادرات و جهش در صادرات غیر نفتی بدون توجه به سیاست‌های مالی و پولی امكان‌پذیر نیست و باید برای ایجاد این رابطه منطقی تلاش كرد. اولین كاری كه انجام دادم این بود كه در مقام برقراری ارتباط میان علم‌، تجربه، پژوهش و اجرا به تغییر نظام برنامه‌ریزی كه قبلاً در وزارت بازرگانی وجود داشت، برآیم و در این تجدید ساختار، روابط متقاطع میان عناصر مختلف را ایجاد كنیم. چند كمیتة برنامه‌ریزی موضوعی داشتیم، که متشكل از حوزة اصلی، حوزة برنامه‌ریزی، حوزة پژوهش درون وزارتخانه و حوزة دانشگاهی (حوزه پژوهش بیرون از وزارتخانه) بود.
نظر این بود به جای اینكه آدم‌های تحصیل‌كرده دانشگاهی و بی‌تجربه را به جای آدم‌های باتجربه بگذاریم و یك انقطاع ایجاد شود، نظامی را تعریف كنیم كه این دو گروه كنار یكدیگر قرار بگیرند و در نتیجه علم و تجربه در كنار هم باشند. علاوه بر این، كار دیگری را آغاز كردیم تا بدان وسیله پژوهش از برنامه‌ریزی و بررسی جدا شود؛ زیرا معتقد بودیم پژوهش نباید محافظه‌كار باشد. اگر یك سیاست‌گذار در رأس فعالیت‌های پژوهشی باشد، خودآگاه و یا ناخودآگاه پژوهش‌ها را به سمت خواسته‌های خویش پیش‌می‌برد، در صورتی كه كه پژوهش باید استقلال خود را داشته باشد (چه در انتخاب تئوری‌های پشتیبان، چه در انتخاب مبانی آمار و اطلاعات و چه در انتخاب روش كار). با این عمل هم اثربخشی مؤسسه‌های پژوهشی را ارتقا دادیم و هم از ظرفیت‌های پژوهشی بیرون از وزارتخانه استفاده كردیم و هم محیط اداری واجرایی را با بی‌نظمی مواجه نكردیم. این موضوع برای تحول در حوزة تشكیلات وزارت بازرگانی انجام شد. بنابراین، نمایندگی تماس وزارتخانه با تمام شوراهای هم‌سنخ در معاونت برنامه‌ریزی جمع شده بود تا این موضوع به صورت هدفمند تعقیب شود. یعنی كار این گونه نشود كه در شورای اقتصاد یك مورد، در شورای‌عالی بانك‌ها یك مورد دیگر و … مد نظر قرار بگیرد و درحقیقت با تشكیل این حوزه (معاونت برنامه‌ریزی) تمام موارد به صورت هماهنگ برای ارائه در مجامع آماده شود.
این موضوع به صورت یك برنامة هماهنگ پیگیری و تا روزهای آخر به همین شیوه دنبال شد. مثلاً اگر قرار بود موضوع مهمی در شوراهای عالی كشور تصمیم‌گیری شود، قبل از آن به كمیته مربوطه ارجاع و نتایج پژوهش‌های مربوط به آن به شورا منتقل می‌شد و سعی می‌كردیم استفاده قابل‌توجهی از این موضوع به عمل آوریم.
تجربة دیگری را با یادآوری این نكته كه یكی از ملزومات جدی در اجرای برنامه‌ریزی‌های ساختاری اصلاح قوانین و مقررات و تأمین نیازمندی‌های قانون و مقررات است، بیان می‌كنم.
علی‌رغم تعدیل ساختاری كه در دورة اول و در سال‌های ۷۳-۷۰ به اجرا درآمد، هیچ‌گونه تغییری در قوانین و مقررات ایجاد نشد. در این زمینه، به این نتیجه رسیدیم كه در چند مورد مشكلات اساسی داریم. مورد اول قانون تجارت الكترونیك است. تجارت الكترونیك در دنیا در ۱۹۹۵ بلوغ كامل پیدا كرده بود، به نحوی كه كره جنوبی در ۱۹۹۶ قانون تجارت الكترونیك را تدوین و اجرا کرد. اما ما در ۲۰۰۱ تازه متوجه شدیم كه در ابتدای این راه هستیم. البته قبلاً همكاران اقداماتی را انجام داده و پیش‌نویس اولیه را تهیه و به مجلس ارائه کرده بودند. اما این موضوع باید پیگیری می‌شد كه ما با تمركز به این موضوع پیگیری‌ها را انجام دادیم وخوشبختانه بلافاصله پس از تصویب شور اول، كمیسیون تصویب قانون را در كمتر از یك‌سال انجام داد و پس از تصویب در شور دوم، وارد صحن علنی مجلس شد.
مورد دوم قانون تجارت بود. قانون تجارت در ۱۳۱۱ تصویب شده بود و همه می‌دانند كه قانون تجارت ترجمه ناقص و ناهمگونی از قانون فرانسه بوده است كه تا اینکه در ۱۳۴۷ به صورت ناقص اصلاحاتی در آن انجام شد. این قانون ۷۰ سال عمر داشت و در این مدت با توجه به حجم تحولات و تغییرات، یک قانون بسیار جزئی بوده است. در دنیا، بحث ادغام بسیار رایج بود اما در قانون تجارت هیچ ماده‌ای در این خصوص نداشتیم و بحث تجزیه هم به همین صورت بود. ما به این نتیجه رسیدیم كه اگر بخواهیم فضای كسب و كار را متحول كنیم، باید قانون تجارت را به عنوان مادر قوانین تغییر دهیم. پس از بررسی، متوجه شدیم كه كار بزرگی را در پیش داریم که وزارت بازرگانی به عنوان یك دستگاه نمی‌توانست این كار را انجام دهد و عده‌ای متخصص هم نمی‌توانستند آن را انجام دهند، ازاین‌رو، روش جدیدی را تجربه كردیم و علی‌رغم مخالفت‌های بسیار، موفق شدیم. ما دغدغه زیادی داشتیم زیرا قانونی را كه می‌خواستیم تغییر دهیم علاوه بر قدمت طولانی، هنوز عده‌ای طرفدار داشت که با هر نوع تغییری مخالفت می‌كردند. برای انجام این كار گفتیم كه اولاً این موضوع یك بحث فرارشته‌ای است و باید متخصصان رشته‌های مختلف را در این كار دخالت دهیم، ثانیاً اینكه این موضوع فرابخشی است وباید بخش‌های مختلف مملكتی، اقتصادی و مالكیتی در آن حضور داشته باشند. به این ترتیب، می‌خواستیم دستگاه‌های مختلف را با این فعالیت درگیر كنیم. در این مسیر، هر چه پیش می‌رفتیم بیشتر به وسعت كار پی‌می‌بردیم.
بنابراین، یك جمع ۲۷ نفرة با تجربه در رشته‌های مختلف را كه حداقل مدارك تحصیلی‌شان لیسانس یا فوق‌لیسانس بود به كار گرفتیم و ۳ سال كار طاقت‌فرسا انجام دادیم. موضوع دیگر دخالت دادن بخش خصوصی در این كار بود. ابتدا زمینه‌سازی كردیم و متخصصان، فعالان، مجربین وصاحب‌نظران را به همكاری دعوت كردیم تا اعلام كنند كجای قوانین نیاز به تغییر دارد؟ سپس كار مطالعاتی را با ایجاد ۴ گروه پژوهشی آغاز كردیم كه وظیفه این گروه‌ها Bench Marking و نیازسنجی علمی بود. سپس با توجه به مطالعاتی كه انجام می‌شد و نظرسنجی‌هایی كه انجام می‌دادیم، یك پیش‌نویس اولیه تهیه كردیم. پیش‌نویس اولیه را دوباره برای نظرخواهی ارسال كردیم و در پایگاه اینترنتی و روزنامه‌ها پیش‌نویس اولیه را مطرح نمودیم و از دستگاه‌ها، صاحب‌نظران، حقوقدانان و غیره خواستیم نظرات خود را در این زمینه را اعلام كنند.
پس از جمع‌آوری نظرات، دوباره ‌روی این موضوع كار كردیم. پس از آن، گروه ۲۷ نفره كار خود را آغاز كرد و در هر هفته ۲ تا ۳ جلسه پنج‌ساعته تشكیل می‌دادیم و بعضی از موارد مانند ادغام، تجزیه و بازسازی را برای اولین بار وارد قوانین كردیم. پس از پایان جلسات مجدداً از اعضا می‌خواستم اگر پس از مطالعه نقطه‌نظری به ذهنشان رسید، آن را بیان كنند، به این ترتیب، به انتهای كار رسیدیم. در انتهای كار، بار دیگر این قانون را در حضور اعضای جلسه به شور گذاشتیم و نظرخواهی كردیم. اما احساس می‌كردیم كه هنوز كافی نیست. سپس كار را به ویراستار سپردیم. با این كار هم ویراستاری را انجام دادیم و هم از بعضی اشخاص باتجربه كه به دلیل كهولت سن توانایی شركت در جلسات را نداشتند بهره بردیم. دو گروه ویراستاری متناسب با تخصص‌شان را تعریف كردیم. آقای دكتر اسكینی كه در بخش شركت‌ها بسیار كار كرده بود، سرپرستی گروه شركت‌ها را عهده‌دار شد و آقای دكتر كاتوزیان بحث كلیات، ورشكستگی و غیره را راه‌بری می‌كرد. به این دو گروه اعلام كردیم كه دستشان برای ویراستاری كاملاً باز است. ویرایشی را كه به محتوا آسیب نمی‌رساند قبول می‌كردیم و ویرایشی كه محتوا را تغییر می‌داد را دوباره به شور می‌گذاشتیم و نظر اعضا را خواستار می‌شدیم.
به‌هرحال، قانون تجارت با این روش با ۱۰۸۰ ماده تهیه و تدوین شد. بعضی از مواد را اصلاح كرده، برخی را كلاً خارج كردیم و برخی مواد جدید را وارد آن ساختیم. بحث دیگری كه ما را در این موضوع دچار مشكل كرده بود، بحث رقابت و كنترل انحصار به‌خصوص در اقتصاد انحصاری ایران بود. وقتی می‌خواستیم از بخش دولتی به بخش خصوصی برسیم، این نگرانی وجود داشت كه در بخش خصوصی هم انحصار ایجاد شود. سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی وقتی یكی دو بار اقدام به تهیه این قانون كرد (که به دلایلی به تصویب نرسید) كه در زمان ریاست آقای ستاری‌فر بررسی‌ها نشان داد كه این برنامه دچار كاستی‌های بسیاری است كه بنابر تقاضا این كار را به وزارت بازرگانی واگذار كردند.
در ارتباط با قانون رقابت، همان دغدغه‌های قانون تجارت را داشتیم با این تفاوت كه قانون رقابت پیش از آن اصلاً وجود نداشت و باید برای اولین بار تهیه می‌شد. خوشبختانه، از تجربة تدوین قانون تجارت در این مورد هم استفاده و قانون رقابت را نیز تدوین كردیم، به گونه‌ای كه وقتی این قانون در كمیسیون اقتصادی دولت مطرح شد تغییرات بسیار كمی در آن اعمال شد و اخیراً هم اطلاع پیدا کردم که کلیات آن هم در مجلس به تصویب رسیده است.
در انتها، باید بگویم كه ما یك سرمایه فیزیكی و یك سرمایة انسانی داریم. سرمایة فیزیكی مقدورات و امکاناتی است كه مستهلك شده و هر چه از عمر آن بگذرد كهنه‌تر می‌شود و درنهایت غیر قابل استفاده می گردد اما سرمایة انسانی دقیقاً عكس سرمایة فیزیكی است که نه تنها به مرور زمان از بین نمی‌رود بلكه پربارتر نیز می‌شود. برای اینكه این اتفاق رخ دهد باید كمك كنیم كه ارتباط دائمی میان كسب علم و پرورش تجربه ایجاد شود، یعنی اگر به مرحله بالایی هم رسیدیم، دچار غرور كاذب نشویم و همیشه خود را یك یادگیرنده بدانیم. مدیر نباید خود را منحصر به گذراندن دوره‌های رسمی بداند و باید همیشه فرایندی را فراهم كند كه نور دانش به مدیران اجرایی و نظام اداری بتابد كه اگر این رابطه قطع شود، آینده تاریكی خواهیم داشت و لازمة پیوستگی و وجود ارتباط مستمر این است كه به دانشمندان، سرمایه‌های انسانی و انسان بها دهیم تا حداقل این تجربه‌ها انباشته شده و ایران را تبدیل به ایرانی پرتلألو، بالنده که در آینده نزدیك به عنوان بهترین كشور منطقه معرفی شود.

مدیریت برای بازگشایی بندر امام خمینی محمدحسین داجمر، مدیرعامل سابق شرکت کشتيرانی جمهوری اسلامی ایران

تجربه‌ای را که توضیح می‌دهم، مربوط به اواخر دوران حماسه دفاع مقدس است که دغدغه‌های فکری بسیاری را ایجاد کرده بود. در آن مقطع، من مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران بودم و ناوگان دریایی کشور مسئولیت تقریباً ۹۸ درصد حمل و نقل دریایی را عهده‌دار بود. به این ترتیب، همه محموله‌هایی که از طریق دریا وارد کشور می‌شد، حمل و نقل آن به‌طور تکلیفی نه انتخابی بر عهده کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران قرار داشت.
در آن زمان، اتحاد جماهیر شوروی هنوز یکپارچه بود و به غیر از جلفا مرز دیگری برای ورود محموله‌ها وجود نداشت. بنابراین، اصلی‌ترین مبادی ورودی کشور بندرهای جنوبی بودند ولی بندر امام(ره)، خرمشهر و تا حدود زیادی بندر بوشهر در برد رادارهای دشمن قرار داشتند و نمی‌توانستیم از آن‌ها استفاه کنیم. تنها بندری که می‌توانستیم از آن استفاده کنیم بندرعباس و تا حدودی هم بندر چابهار بود. در سال‌های آخر جنگ تحمیلی، آمریکا تهدیدهای خود را علنی‌تر کرده و مستقیماً وارد میدان شده بود و در بسیاری از مناطق، کشتی‌های ما را با مشکل مواجه می‌کرد. از این رو، مقامات کشور و نخست وزیر وقت جناب آقای مهندس میر حسین موسوی از نزدیک در جریان تمام امور قرار می‌گرفتند.
در این دوره، هواپیماهای آمریکایی از کشتی‌های ما عکس‌برداری و حتی در دورتر از اقیانوس هند نیز برای آن‌ها ایجاد مزاحمت می‌کردند. به علاوه، به دلیل وضعیت بسیار نامناسب حمل و نقل جاده‌ای، تخلیه و بارگیری از بنادر بسیار به کندی انجام می‌گرفت و بنادر کشور هم فاقد تجهیزاتی که امروز ملاحظه می‌شود، بودند. به خاطر می‌آورم در این مقطع زمانی ما ۶۰ کشتی در نوبت تخلیه داشتیم که این موضوع فشار زیادی به کشتی‌های مستقر در بنادر وارد می‌کرد.
در آن زمان، موضوعی که بسیار برای حضرت امام راحل (ره) اهمیت داشت، پیگیری ذخائر گندم در کشور بود، چون ایشان تجربه جنگ جهانی و قحطی‌های آن ایام را در ذهن داشتند و به‌شدت نسبت به این موضوع حساس بودند و همیشه تأکید می‌کردند که نان باید همیشه در دسترس مردم باشد. از این رو، ما برای حمل دریایی در طول سال برنامه‌ریزی کرده بودیم که خرید به چه میزان باشد و کشتی‌ها چگونه وارد کشور شوند. به خاطر پرهیز از وقوع بحران احتمالی، حضرت امام راحل تأکید داشتند که ذخائر گندم کشور دو برابر شود، یعنی ذخائر ما که برای سه ماه بود باید برای ۶ ماه افزایش می‌یافت. بدین منظور باید حدود ۲ میلیون تن گندم خریداری می‌کردیم و این در حالی بود که ما ۶۰ کشتی در نوبت تخلیه داشتیم و تخلیه در بنادر به کندی انجام می‌شد.
اواخر جنگ تحمیلی، کشورهای غربی امکاناتی را به عراق داده بودند که دشمن می‌توانست با آن‌ها کشتی‌های ما را از فواصل دور هم مورد حمله و تهاجم قرار دهد. به این ترتیب، کشتی‌های ما تا تنگه هرمز در شعاع حمله دشمن قرار داشتند و این نگرانی وجود داشت که کشتی هایی که در لنگرگاه بودند نیز در معرض تهدید و تهاجم دشمن قرار بگیرند، از سوی دیگر، ما باید ۲ میلیون تن گندم وارد کشور می‌کردیم که بالتبع تعداد بیشتری کشتی به این مجموعه در انتظار تخلیه افزوده می‌شد. بنابراین، قرار شد کشتی‌های حامل بار را به تعدادی از بنادر دنیا ببریم، سپس آن‌ها را به دریای سیاه (ترکیه و حتی شوروی) منتقل کرده، از طریق راه‌آهن آن کشورها محموله‌ها را به دریای خزر منتقل کنیم و سپس از طریق مرز بازرگان و یا جلفا عمل تخلیه انجام شود. تعداد زیادی از کشتی‌ها را با این برنامه اعزام کردیم و از طرف دیگر هم شرکت بازرگانی دولتی نمایندگان خود را برای خرید به تعدادی از کشورها فرستاد. یک مأموریت بسیارحساس و حیاتی به ما واگذار شده بود که برای ما جنبه حیثیتی داشت. در آن زمان، عراق تأسیسات موشکی خود را بر روی سکوهای البکر و الامیه خود در خلیج‌فارس که اشراف کامل بر خور موسی به عنوان ورودی بندر امام (ره) داشتند، منتقل کرده بودند. درنتیجه، ما فقط می‌توانستیم تا بندر بوشهر که آن هم با سختی بسیار همراه بود، برویم. به این نتیجه رسیدیم که بندر امام خمینی (ره) را دوباره بازگشائی کنیم، چون احساس می‌کردیم اعزام کشتی به این بندر هم از ترافیک بندرعباس می‌کاست و هم می‌توانستیم گندم وخوراک دام وارداتی را سریع‌تر به مناطق غربی منتقل کنیم.
سرانجام مقرر شد کشتی‌ها را اعزام کنیم ولی همواره به این موضوع فکر می‌کردیم که این کشتی‌ها را با این وضعیت بحرانی چگونه اعزام کنیم، چون حتی تا قبل از بندر بوشهر که منطقه‌ای تحت عنوان رأس مطاف قرار داشت، رادارها و موشک‌های دشمن برای کشتی‌های ما مشکل ایجاد می‌کردند و حالا ما باید از بندر بوشهر هم عبور کرده، با تحمل خطرات بسیار برای کشتی‌ها، به بندر امام (ره) می‌رفتیم. در ضمن، این کار به دلیل مسائل امنیتی بسیارمحرمانه بود و نمی‌توانستیم آن را علنی و مطرح کنیم. به هر تقدیر، به همکاران اعلام کردیم که در بندرعباس یک کشتی را برای اعزام آماده کنند ولی هیچ‌کس برای سوار شدن برآن کشتی اعلام آمادگی نکرد، چون همه می‌دانستند که عبور کشتی از آن منطقه و رفتن به بندر امام (ره) بسیار خطرناک و چه بسا غیرممکن است. دوستان برای متقاعد کردن کارکنان دریایی بسیار تلاش کردند تا اینکه در سطح ملوانی تعدادی از اهالی دریانورد خوزستانی که تعصب ملی و دینی داشتند و به خوزستان و بندر امام (ره) عشق می‌ورزیدند برای این کار داوطلب شدند. به دلیل کم بودن کارکنان داوطلب تصمیم گرفتم کشتی کوچک‌تری را اعزام کنم. در سطح افسری، هم یک افسر پاکستانی که نسبت به امام راحل (ره) ارادت کامل داشت داوطلب شد. یکی دو نفر دیگر هم در رده تکنسین داوطلب شدند. ضمن اینکه افسر پاکستانی دو رده از فرماندهی پائین‌تر بود اما به خاطر شرایط موجود با یک مجوز مدیریتی او را به سمت فرماندهی کشتی منصوب کردیم و به همه اعلام کردیم که مدیرعامل و معاونت فنی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران هم داخل کشتی حضور دارند. پس از سازماندهی، با نفراتی که حداقل نیازها را تأمین می‌کرد، حرکت را آغاز کردیم.
این سفر برای ما بسیار جالب، خطرناک وحیثیتی بود، چون مدت‌ها بود که کشتی‌ای از آن منطقه عبور نکرده بود. کشتی‌های راهنمای بسیاری را در راه می‌دیدیم که با اصابت موشک غرق شده بودند. با رادارهای خاموش (چون نمی‌توانستیم از رادارها به دلیل ردیابی دشمن استفاده کنیم) به بندر امام (ه) رسیدیم. در آنجا، مردم از ما استقبال بسیارگرمی کردند. الحمدا… تا زمانی که ما آنجا بودیم دشمن متوجه حضور ما نشد و ما توانستیم به فضل الهی مأموریت را با موفقیت به انجام رسانیم. این حرکت تأثیر مثبتی در روحیه سایر کارکنان دریایی داشت و توانستیم این خط کشتیرانی را تا آخر جنگ تحمیلی باز نگهداریم و کارکنان با کمال اختیار و داوطلبانه وارد کشتی‌ها می‌شدند و در مورد دیگر نیروهای داخل کشتی نیز معضلی نداشتیم، البته در این مسیر چند کشتی مورد اصابت موشک قرار گرفت و آسیب‌هایی دید، ولی خوشبختانه توانستیم این مسیر را باز نگهداریم و از انسداد آن جلوگیری کنیم.
به‌هرحال، مأموریت بسیارمهم بازگشایی بندر امام (ره) و رساندن گندم و خوراک طیور و سبک کردن ترافیک بندرعباس انجام شد و کارکنان از آن زمان به بعد با روحیه بالاتری وارد کشتی‌ها می‌شدند. ضمن اینکه با این حرکت، کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران از انجام مأموریت‌ها سربلند خارج شد تا جایی که جناب آقای هاشمی رفسنجانی کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران را به خاطر وظیفه حساس و سنگین آن، خط دوم دفاعی کشور و جبهه قلمداد کردند که تدارک جبهه‌های جنگ و رزمندگان اسلام را بر عهده داشت.